دم مرد فروشنده گرم
*دم مرد فروشنده گرم
که وقتی با چادرم وارد بوتیکش شدم گفت:
خانم قیمتای ما بالای پونصد شیشصد تومنه
پایین پاساژ ارزون تره
*دم دوستم گرم
که وقتی با هزار شوق و ذوق آماده میشم برای بیرون رفتن باهاش لحظه آخر زنگ زد و گفت: عزیزم نمیشه یه امروز چادر نزاری
*دم اون دوستی که توی پارک پوست موزش رو به سیاهی چادرم کشید
وقتی نگاهش کردم با تمسخر گفت: اوا فکر کردم سطل آشغالی
شاید اینا از نظر شما ساده باشن
ولی به علی قسم بدجور دل میشکونن
*دمتون و دمشون گرم
که از من ، من ساختید.....
یادتان باشد من به حرف شما چادر نزاشتم
که حالا به حرف شما چادرم را بردارم
که وقتی با چادرم وارد بوتیکش شدم گفت:
خانم قیمتای ما بالای پونصد شیشصد تومنه
پایین پاساژ ارزون تره
*دم دوستم گرم
که وقتی با هزار شوق و ذوق آماده میشم برای بیرون رفتن باهاش لحظه آخر زنگ زد و گفت: عزیزم نمیشه یه امروز چادر نزاری
*دم اون دوستی که توی پارک پوست موزش رو به سیاهی چادرم کشید
وقتی نگاهش کردم با تمسخر گفت: اوا فکر کردم سطل آشغالی
شاید اینا از نظر شما ساده باشن
ولی به علی قسم بدجور دل میشکونن
*دمتون و دمشون گرم
که از من ، من ساختید.....
یادتان باشد من به حرف شما چادر نزاشتم
که حالا به حرف شما چادرم را بردارم
- ۷۶۳
- ۰۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط