وقتی میری بار پارت ۲۳
بابااا یکزره حمایت کنید لایک ها و کامنت ها کمن 💔💀
*کوک ویو *
امروز قراره ا.ت رو ببرم دم یه رود خونه که باهم پیک نیک کنیم و براش هم یه انگشتر خریدم . نمیدونم مرا آنقدر ذوق دارم . حالا قبل از ا.ت بیدار شدم کار هامو کردم و رفتم بالا سر ا.ت آنقدر بوسش کردم تا بیدار شد .
+ نکن( خنده)
_ آخه خیلی شیرینی
+ حاضر شم ؟
_ یس بیب
+ پس برو کنار که حاضر شم
_ باشه
* پرش زمانی *
+من حاضرم
_ مث پرنسسا شدی به اجوما گفتم لوازم رو بزاره تو ماشین پس بیا بریم تو ماشین
( رفتن دم یه سوپرمارکت که جانکوک یه سری چیزا بگیره)
یهو دیدم ا.ت تو ماشین نیست همه جارو گشتم که یه نامه پیدا کردم روش نوشته بود ( یونجون ) رفتم خونه و زنگ زدم به همه تا بیان
÷ خواهر من کوددوووو
& ا.ت رو چیکار کردیییی
_ یونجون دزدیتششششش
÷ باید حواست می بوددردددد
& اههههههه حالا بیاین یه نقشه بکشیم
( قرار از این شد که فردا با نیرو های همه به اونجا حمله کنن )
*ا.ت ویو *
وی از کرده بودم و هیچی نبود بخورم یهو چشمام رو باز کردم دیدم خونه ... یونجونمممم نههههههه رفتم پایین که اجوما رو دیدم بهش گفتم یه چیزی بده بخورم و ازش پرسیدم یونجون کجاست گفت یه لحظه رفت الان میاد
رفتم تو تخت و فقط گریه کردم دلم برای جانکوگ تنگ شده بود . بچه یهو تو شکمم تکون خورد ... اونم دلش تنگ شده .. داشتم به اینا فک می کردم که یهو در باز شد و یونجون اومد تو
یون= آه بیب دلم برات تنگ شده بود
+ نزدیک نیاااااا ترو خدا ولم کن ترو خدا
یون= بیب آنقدر بی قراری نکن بخاطر تو اون روز از فیلیکس خیلی کتک خوردم بفهم من عاشقتم جان ا.ت
+ من جئون ا.ت ام جئون ا.ت و من شوهر دارم اینو بفهم اگه بابام بفهمه تو منو زندانی کردی می کشتت
یون = از کجا می خواد بفهمه ؟؟
+ کوک بهش میگههه
یون= خفه شوووو خیلی دارم سعی می کنم باهات مهربون باشم . نگهبانن ببرش تو اتاق شکنجهها
+ من حاملمممم
یون= چی؟( اشکی)
+ من بچه دارم لطفا رحم کن
یون= بچه ای به غیر از بچه من تو شکسته بعد انتظار داری بهت رحم کنممممم ؟؟ ببرشش
.............................................................................
*کوک ویو *
امروز قراره ا.ت رو ببرم دم یه رود خونه که باهم پیک نیک کنیم و براش هم یه انگشتر خریدم . نمیدونم مرا آنقدر ذوق دارم . حالا قبل از ا.ت بیدار شدم کار هامو کردم و رفتم بالا سر ا.ت آنقدر بوسش کردم تا بیدار شد .
+ نکن( خنده)
_ آخه خیلی شیرینی
+ حاضر شم ؟
_ یس بیب
+ پس برو کنار که حاضر شم
_ باشه
* پرش زمانی *
+من حاضرم
_ مث پرنسسا شدی به اجوما گفتم لوازم رو بزاره تو ماشین پس بیا بریم تو ماشین
( رفتن دم یه سوپرمارکت که جانکوک یه سری چیزا بگیره)
یهو دیدم ا.ت تو ماشین نیست همه جارو گشتم که یه نامه پیدا کردم روش نوشته بود ( یونجون ) رفتم خونه و زنگ زدم به همه تا بیان
÷ خواهر من کوددوووو
& ا.ت رو چیکار کردیییی
_ یونجون دزدیتششششش
÷ باید حواست می بوددردددد
& اههههههه حالا بیاین یه نقشه بکشیم
( قرار از این شد که فردا با نیرو های همه به اونجا حمله کنن )
*ا.ت ویو *
وی از کرده بودم و هیچی نبود بخورم یهو چشمام رو باز کردم دیدم خونه ... یونجونمممم نههههههه رفتم پایین که اجوما رو دیدم بهش گفتم یه چیزی بده بخورم و ازش پرسیدم یونجون کجاست گفت یه لحظه رفت الان میاد
رفتم تو تخت و فقط گریه کردم دلم برای جانکوگ تنگ شده بود . بچه یهو تو شکمم تکون خورد ... اونم دلش تنگ شده .. داشتم به اینا فک می کردم که یهو در باز شد و یونجون اومد تو
یون= آه بیب دلم برات تنگ شده بود
+ نزدیک نیاااااا ترو خدا ولم کن ترو خدا
یون= بیب آنقدر بی قراری نکن بخاطر تو اون روز از فیلیکس خیلی کتک خوردم بفهم من عاشقتم جان ا.ت
+ من جئون ا.ت ام جئون ا.ت و من شوهر دارم اینو بفهم اگه بابام بفهمه تو منو زندانی کردی می کشتت
یون = از کجا می خواد بفهمه ؟؟
+ کوک بهش میگههه
یون= خفه شوووو خیلی دارم سعی می کنم باهات مهربون باشم . نگهبانن ببرش تو اتاق شکنجهها
+ من حاملمممم
یون= چی؟( اشکی)
+ من بچه دارم لطفا رحم کن
یون= بچه ای به غیر از بچه من تو شکسته بعد انتظار داری بهت رحم کنممممم ؟؟ ببرشش
.............................................................................
۶.۰k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.