pr51 S2
pr51 S2
تهبونگ ویو
_جونگ کوک پا نمیشی نه؟
_هیونگ میتونی یه داستان خفن برام تعریف کنی که حواست پرت بشه.
((تهیونگ داستان گوی خوبی در اینجا هست.))
_اول اینکه بهت بگم فرزندم تا اخر داستان باید دهنت را ببندی .
_خااااا
_کوک ازین چلغوز بازیا در بیاری پرتاب میکنم از تخت پایینااااااااااااااا
_.....
((این داستان رو با دقتتتتتتتتتتتت بخونید.))
((اگه اهنگ good boy gone bad رو دارید بزاریدش ))
_خب اهم اهم بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود پسری بود که از وقتی به دنیا امد از طرف خانوادش طرد شده بود.
اون نه زیبا بود نه قدرت خاصی داشت و همیشه مورد ازار و اذیت قرار میگرفتتتتتتتتت.
وقتی ۵ ساله شد برادرش به دنیا چشم گشود .
چشمانی که دریا را در ان خلاصه میکردند و پوستی به سفیدی برف و همانقدر هم قدرتمند .
موقع ی ۱۹ سالگی پسر برادرش سرطان گرفت و مرد.
پسر در تولد ۱۹ سالگی اش وقتی برادرش مرد قدرت و زیبایی خاصی بدست اورد .
انگار برادرش طلسمی برای زیبایی و قدرت اون بود ولی اون برادرش رو دوست داشت .
دونسنگش بر عکس بقیه بهش اهمیت میداد و اونو با ارزش میدونست .
شب مرگ برادرش همون شب تولدش همون شبی که انگار طلسمی شکسته شد زیبایی و قدرتی خیلی خفن بدست اورد براش از همون لحظه زندگی جهنم شد .
اون تنها وارث خانواده و قوی ترین بود هرچند دیگه اذیتش نمیکردند و دوستش داشتن ولی اون دیگه نخواست بهترین باشه فقط زندگی کرد
دیگه نمیخواست ببخشه دیر بود پایه پذیرفتن محبت و مهربانی دیگران پس فقط به دوستانش که ازاولش باهاشون بود اهمیت داد و کنار اون ها زندگیش رو ادامه داد ....
.....تامام .....
_به به چه چه هیونگ چرا نرفتی نویسنده نشدی؟
_چون یه شغل مزخرفی مثل این شغل که باید بعد پدرم جزو این باند مافیایی باشم جلوم رو گرفت 😒💀
_هیونگ پدرم میتودونی در مورد شماها بهم چیمیگفت؟
_نه.
_میگفت سه نفر هستن که باید درموردشون مواظب باشی.
خطر اول پارک جیمین در مورد قدرتش توی افسانه ها گفته شده و هیچکس نمیدونه چرا ولی بعد کشته شدن مادرش مهربونیش رو از دست داد.
خطر دوم کیم نامجون اون بشدت باهوشه و قدرتش انسان رو از راه بدر میکنه مواظب باشششش.
خطر سوم کیم تهیونگ هیچوقت بهش دروغ نگو قدرتش انسان رو نابود میکنه.
یادت باشه انسان ها با خاطراتشان زنده و نه هیچ چیز دیگه ای و خاطرات یک نقطه ضعف به حساب میاد و باید با اون ها مثل برادر های نداشتن رفتار کنی از ته قلبت .
_ما انسان به حساب میایم؟
_چی؟
_ما خون میخوریم قدرت داریم و حتی ممکنه اون ور دنیا بعضی ها جاودانه باشن! چطور انسان به حساب میایم ؟
_نمیدونم
_درست شد نه؟
_چی؟
_سرما
_اوفف اره هیونگ خوب شد
_من دارم میمیرم از گرسنگی من رفتم پایین تو هم بیا .
_باشه .
تهبونگ ویو
_جونگ کوک پا نمیشی نه؟
_هیونگ میتونی یه داستان خفن برام تعریف کنی که حواست پرت بشه.
((تهیونگ داستان گوی خوبی در اینجا هست.))
_اول اینکه بهت بگم فرزندم تا اخر داستان باید دهنت را ببندی .
_خااااا
_کوک ازین چلغوز بازیا در بیاری پرتاب میکنم از تخت پایینااااااااااااااا
_.....
((این داستان رو با دقتتتتتتتتتتتت بخونید.))
((اگه اهنگ good boy gone bad رو دارید بزاریدش ))
_خب اهم اهم بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود یکی نبود پسری بود که از وقتی به دنیا امد از طرف خانوادش طرد شده بود.
اون نه زیبا بود نه قدرت خاصی داشت و همیشه مورد ازار و اذیت قرار میگرفتتتتتتتتت.
وقتی ۵ ساله شد برادرش به دنیا چشم گشود .
چشمانی که دریا را در ان خلاصه میکردند و پوستی به سفیدی برف و همانقدر هم قدرتمند .
موقع ی ۱۹ سالگی پسر برادرش سرطان گرفت و مرد.
پسر در تولد ۱۹ سالگی اش وقتی برادرش مرد قدرت و زیبایی خاصی بدست اورد .
انگار برادرش طلسمی برای زیبایی و قدرت اون بود ولی اون برادرش رو دوست داشت .
دونسنگش بر عکس بقیه بهش اهمیت میداد و اونو با ارزش میدونست .
شب مرگ برادرش همون شب تولدش همون شبی که انگار طلسمی شکسته شد زیبایی و قدرتی خیلی خفن بدست اورد براش از همون لحظه زندگی جهنم شد .
اون تنها وارث خانواده و قوی ترین بود هرچند دیگه اذیتش نمیکردند و دوستش داشتن ولی اون دیگه نخواست بهترین باشه فقط زندگی کرد
دیگه نمیخواست ببخشه دیر بود پایه پذیرفتن محبت و مهربانی دیگران پس فقط به دوستانش که ازاولش باهاشون بود اهمیت داد و کنار اون ها زندگیش رو ادامه داد ....
.....تامام .....
_به به چه چه هیونگ چرا نرفتی نویسنده نشدی؟
_چون یه شغل مزخرفی مثل این شغل که باید بعد پدرم جزو این باند مافیایی باشم جلوم رو گرفت 😒💀
_هیونگ پدرم میتودونی در مورد شماها بهم چیمیگفت؟
_نه.
_میگفت سه نفر هستن که باید درموردشون مواظب باشی.
خطر اول پارک جیمین در مورد قدرتش توی افسانه ها گفته شده و هیچکس نمیدونه چرا ولی بعد کشته شدن مادرش مهربونیش رو از دست داد.
خطر دوم کیم نامجون اون بشدت باهوشه و قدرتش انسان رو از راه بدر میکنه مواظب باشششش.
خطر سوم کیم تهیونگ هیچوقت بهش دروغ نگو قدرتش انسان رو نابود میکنه.
یادت باشه انسان ها با خاطراتشان زنده و نه هیچ چیز دیگه ای و خاطرات یک نقطه ضعف به حساب میاد و باید با اون ها مثل برادر های نداشتن رفتار کنی از ته قلبت .
_ما انسان به حساب میایم؟
_چی؟
_ما خون میخوریم قدرت داریم و حتی ممکنه اون ور دنیا بعضی ها جاودانه باشن! چطور انسان به حساب میایم ؟
_نمیدونم
_درست شد نه؟
_چی؟
_سرما
_اوفف اره هیونگ خوب شد
_من دارم میمیرم از گرسنگی من رفتم پایین تو هم بیا .
_باشه .
۳.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.