*درخواستی p²*
ویو ا/ت
چند ثانیه از این اتفاق نگذشته بود که یهویی همون پسره اومد و شروع کرد به دعوا کردن
ویو شوگا
دیدم که آبمیوه رو ریخت رو سرش منم قاطی کردم و رفتم و یقه پسره رو گرفتم
شوگا:الان چیکار کردی؟؟
پسره:به تو چه؟
شوگا:تا نگی گوه خوردم ولت نمیکنم
پسره:ببند بابا
شوگا:نشنیدم چی گفتی؟
پسره:گفتم ببند بابا
ویو شوگا
شروع کردم به مشت زدن بهش و بعد از چند مین دوباره ازش پرسیدم
شوگا:نشنیدم چی گفتی؟
پسره:گو...گوه خوردم *خیلی آروم*
شوگا:بلند تررر *عربده*
پسره:گو...ه خوردم *یک زره بلند*
شوگا:روبه اون خانومه بگو
پسره:گوه خوردم *بلند*
شوگا:افرین حالا شد هری *یقش رو ول کرد*
ویو شوگا
یقش رو ول کردم و رفتم سمت اون دختره
شوگا:حالتون خوبه خانم....
ا/ت:ا/ت هستم پارک ا/ت
شوگا:من هم مین یونگی هستم میتونی شوگا صدام کنی
ا/ت:مرسی بابت اون کارتون
شوگا:قابلی نداشت
شوگا:اآآ معلم اومد بهتره برم
ویو ا/ت
نکنه...نکنه اون از من خوشش اومده واییی یا خداااا
ویو ا/ت
بعد از ۱ ساعت زنگ تموم شد و داشتم میرفتم که یهو شوگا اومد
شوگا:سلام ا/ت میتونم زنگ تفریح باهات بیام
ا/ت:چ...چرا که نه
ویو شوگا
رفتیم و نشستیم روی صندلی دیدم ا/ت خوراکی نداره ساندویچم رو باهاش نصف کردم و دادم بهش
ا/ت:نه مرسی نمیخواهم
شوگا:بگیر دیگه نصف کردم
ا/ت:مرسی
ویو ا/ت
داشتم ساندویچی که شوگا داده بود بهم رو میخوردم که یهو دیدم.....
چند ثانیه از این اتفاق نگذشته بود که یهویی همون پسره اومد و شروع کرد به دعوا کردن
ویو شوگا
دیدم که آبمیوه رو ریخت رو سرش منم قاطی کردم و رفتم و یقه پسره رو گرفتم
شوگا:الان چیکار کردی؟؟
پسره:به تو چه؟
شوگا:تا نگی گوه خوردم ولت نمیکنم
پسره:ببند بابا
شوگا:نشنیدم چی گفتی؟
پسره:گفتم ببند بابا
ویو شوگا
شروع کردم به مشت زدن بهش و بعد از چند مین دوباره ازش پرسیدم
شوگا:نشنیدم چی گفتی؟
پسره:گو...گوه خوردم *خیلی آروم*
شوگا:بلند تررر *عربده*
پسره:گو...ه خوردم *یک زره بلند*
شوگا:روبه اون خانومه بگو
پسره:گوه خوردم *بلند*
شوگا:افرین حالا شد هری *یقش رو ول کرد*
ویو شوگا
یقش رو ول کردم و رفتم سمت اون دختره
شوگا:حالتون خوبه خانم....
ا/ت:ا/ت هستم پارک ا/ت
شوگا:من هم مین یونگی هستم میتونی شوگا صدام کنی
ا/ت:مرسی بابت اون کارتون
شوگا:قابلی نداشت
شوگا:اآآ معلم اومد بهتره برم
ویو ا/ت
نکنه...نکنه اون از من خوشش اومده واییی یا خداااا
ویو ا/ت
بعد از ۱ ساعت زنگ تموم شد و داشتم میرفتم که یهو شوگا اومد
شوگا:سلام ا/ت میتونم زنگ تفریح باهات بیام
ا/ت:چ...چرا که نه
ویو شوگا
رفتیم و نشستیم روی صندلی دیدم ا/ت خوراکی نداره ساندویچم رو باهاش نصف کردم و دادم بهش
ا/ت:نه مرسی نمیخواهم
شوگا:بگیر دیگه نصف کردم
ا/ت:مرسی
ویو ا/ت
داشتم ساندویچی که شوگا داده بود بهم رو میخوردم که یهو دیدم.....
۲۳.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.