*پارت پنجم*
فردا شب؛ویو ا.ت:
تو آینه به خودم خیره شده بودم که در باز شد و بابا اومد تو
~عزیزم...چقد خوشگل شدی
برمیگردم و با لبخند نگاش میکنم
+ممنونم بابا
با یه قدم بلند خودشو بهم میرسونه و روی موهامو میبوسه
~تو خیلی خوشگل و همینطور مهربونی، درست مثل مادرت مطمئنم هه سو(مادرش)بهت افتخار میکنه
عذاب وجدان گرفتم.یعنی اگه این کارو کنم مامان ازم نا امید میشه؟...
احساساتم جریحه دار شده بود ولی با این فکر که اگع من خوشحال باشم مامانم خوشحال میشه خودمو راضی کردم...
خواست بره بیرون که با حرفم سرجاش می ایسته
+چرا اینقد روی این ازدواج اصرار داری؟
~اون دوست داره ا.ت...مطمئنم که میتونه خوشبختت کنه
به زور لبخند زدم
+اوهوم
ری**دم به این دوست داشتن که ندیده و نشناخته است
~الان دیگه مهمونمون میرسه.من میرم توهم بیا
+باشه الان میام...
با لبخند موهامو نوازش کرد و رفت بیرون.
به محض اینکه در اتاق بسته شد به سمت گوشیم حجوم بردم...
برنامه جاسوسی بابامو حذف کردم و سیمکارت دخترخاله ی جودا رو جایگزین مال خودم کردم...
+متاسفم بابا ولی من زیر بار زور نمیرم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم.2 دقیقه دیگه ساعت 9 میشه،باید عجله کنم.
کفشای اسپرتمو میپوشم،گوشیو میزارم تو کوله و کوله رو برمیدارم.
+عجب تیپی*تمسخر*
طناب کلفتی که از قبل آماده اش کرده بودم و برداشتم و به نرده تراس بستمش.
بندای کوله رو روی شونم تنظیم کردم و با احتیاط رفتم پایین.
با چشم دنبال جودا گشتم ولی هنوز نیومده بود.
میرم اونطرف خیابون و منتظر به دیوار تکیه میدم
نگران به ساعتم نگاه کردم 9 و 6 دقیقه بود
+دیر کردی یو جودا
خاستم تا اومدنش همونجا بمونم ولی وایسادن ماشینی جلوی در خونمون این اجازه رو بهم نمیداد.
لعنتی...هیچ ماشینی تو کوچه نیست که پشتش قایم بشم.باید تا اومدن جودا همینجا بمونم ولی به محض اینکه پیاده بشه منو میبینه...
همونطور که نشسته راه میرفتم خودمو به ماشینش رسوندم.
اول کوله رو گذاشتم زیرش و بعدش خودم رفتم.
ترسیده به در خیره بودم که یکی از ماشین پیاده شد.
اولین چیزی که توجهمو جلب کرد کفشای مارکش و تتوی7 پشت مچ پاش بود.(میدونم تتوی یونگی پشت پاش نیس ولی فیکه دیگه)
یعنی خودشه؟
کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنم؟
کاش میتونستم اون صورت تخ**میشو ببینم و به ریش نداشتش بخندم(اشاره به اینکه اکثر مردا و پسرای کره ای ریش نمیزارن،جور دیگه ای برداشت نکنین)
زنگو زد و بعد از سلام کردن با پدرم رفت تو.
+ واقعا معذرت میخام نامزد عزیزم
سریع از زیر ماشین اومدم بیرون و کولمو برداشتم.
همونطور که منتظر جودا بودم به حرکت ک**صخلانه ام فکر کردم
+میتونستم برم تو یه کوچه دیگه و وقتی رفت تو برگردم بیام همینجا...به چه دلیل فا**کی همچین کاری کردم؟؟؟حقا که خواهر یوجینم
تو آینه به خودم خیره شده بودم که در باز شد و بابا اومد تو
~عزیزم...چقد خوشگل شدی
برمیگردم و با لبخند نگاش میکنم
+ممنونم بابا
با یه قدم بلند خودشو بهم میرسونه و روی موهامو میبوسه
~تو خیلی خوشگل و همینطور مهربونی، درست مثل مادرت مطمئنم هه سو(مادرش)بهت افتخار میکنه
عذاب وجدان گرفتم.یعنی اگه این کارو کنم مامان ازم نا امید میشه؟...
احساساتم جریحه دار شده بود ولی با این فکر که اگع من خوشحال باشم مامانم خوشحال میشه خودمو راضی کردم...
خواست بره بیرون که با حرفم سرجاش می ایسته
+چرا اینقد روی این ازدواج اصرار داری؟
~اون دوست داره ا.ت...مطمئنم که میتونه خوشبختت کنه
به زور لبخند زدم
+اوهوم
ری**دم به این دوست داشتن که ندیده و نشناخته است
~الان دیگه مهمونمون میرسه.من میرم توهم بیا
+باشه الان میام...
با لبخند موهامو نوازش کرد و رفت بیرون.
به محض اینکه در اتاق بسته شد به سمت گوشیم حجوم بردم...
برنامه جاسوسی بابامو حذف کردم و سیمکارت دخترخاله ی جودا رو جایگزین مال خودم کردم...
+متاسفم بابا ولی من زیر بار زور نمیرم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم.2 دقیقه دیگه ساعت 9 میشه،باید عجله کنم.
کفشای اسپرتمو میپوشم،گوشیو میزارم تو کوله و کوله رو برمیدارم.
+عجب تیپی*تمسخر*
طناب کلفتی که از قبل آماده اش کرده بودم و برداشتم و به نرده تراس بستمش.
بندای کوله رو روی شونم تنظیم کردم و با احتیاط رفتم پایین.
با چشم دنبال جودا گشتم ولی هنوز نیومده بود.
میرم اونطرف خیابون و منتظر به دیوار تکیه میدم
نگران به ساعتم نگاه کردم 9 و 6 دقیقه بود
+دیر کردی یو جودا
خاستم تا اومدنش همونجا بمونم ولی وایسادن ماشینی جلوی در خونمون این اجازه رو بهم نمیداد.
لعنتی...هیچ ماشینی تو کوچه نیست که پشتش قایم بشم.باید تا اومدن جودا همینجا بمونم ولی به محض اینکه پیاده بشه منو میبینه...
همونطور که نشسته راه میرفتم خودمو به ماشینش رسوندم.
اول کوله رو گذاشتم زیرش و بعدش خودم رفتم.
ترسیده به در خیره بودم که یکی از ماشین پیاده شد.
اولین چیزی که توجهمو جلب کرد کفشای مارکش و تتوی7 پشت مچ پاش بود.(میدونم تتوی یونگی پشت پاش نیس ولی فیکه دیگه)
یعنی خودشه؟
کسی که قرار بود باهاش ازدواج کنم؟
کاش میتونستم اون صورت تخ**میشو ببینم و به ریش نداشتش بخندم(اشاره به اینکه اکثر مردا و پسرای کره ای ریش نمیزارن،جور دیگه ای برداشت نکنین)
زنگو زد و بعد از سلام کردن با پدرم رفت تو.
+ واقعا معذرت میخام نامزد عزیزم
سریع از زیر ماشین اومدم بیرون و کولمو برداشتم.
همونطور که منتظر جودا بودم به حرکت ک**صخلانه ام فکر کردم
+میتونستم برم تو یه کوچه دیگه و وقتی رفت تو برگردم بیام همینجا...به چه دلیل فا**کی همچین کاری کردم؟؟؟حقا که خواهر یوجینم
۱۴.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.