p13
پ:
وارد اتاق شدم
پ:چه ترسناکه ..ایییی تور عنکبوت رو
پ:
همه جارو نگاه میکردم که نگاهم به یه عکسی افتاد این دختره منم؟
توی عکس یه دختر مو کوتاه(مصری)مثل الان و ۴تا دختر همسان بود اسمامونم روشه؟
اره....از پشت یه اقا بود اون۴تا دختر خیلی خوشحال بودن ولی من خیلی غمگین بودم
اون ور تر رفتمو جعبه ای رو دیدم بازش کردم
یه لباس شطرنجی سیاه و سفیدبود
لباسی بین دختر بچه های ۴ یا ۵ ساله
بعدش یه عکسی دیدم که ۷ تا پسر بچه میان ۵تا زن
همشون خوشحال به نظر میرسیدن
جز یکیشونم کمیدقتکردممتوجه شدماونیکه ناراحت به نظر میرسه هوپه....اونخیلی دقیقه...حتما یچیزی رو اونجا حسکرده
بعدش کمیهمرفتماونور تر که عکس یه مردی رو دیدم یه مرد مسن و باکلاس بود چقدر شبیه برادرمه...یعنیپدرمه؟
یه دفتری رو پیدا کردمخواستمبازش کنم که صدای جین اومد
جین:زلیل مرده ها بیاین دیگهههههه
پ:
هول کردمو دفتر و زیر پیراهنم قایم کردمیواشکی از پشت کمد اکن ۳ برادر رو دید میردم تا از اتاقم خارج بشن
۲دیقه بعد:
پ:
زود دفتر رو زیر کمومگذاشتم و رفتمپایین تبکمعمول منتظر منبودن
جین:چه عجب
پ:ببخشین
جیمین:قاصدککککک
پ:جیمین؟
جیمین:بعد شامبرام از اون هات چاکلت های معروفت میپزی؟
ته:منم میخاممممم
کوک:منم هستم
جین:ماهم هستیم
پ:(خنده)باشه میپزم
پ:
بعد شام وارد اشپزخونه شدمو شروع کردم به درست کردن هات چاکلت(والا بچه ها نمیدونم چطوری درست میکنن)
بعد ۳ دیقه:
پ:
همشون ددست شد و داشتیم با پسرا میخوددیمکه زنگ خونه رو زدن
شوگا:کی میتونه ساعت ۱۰ شب بیاد خونه ما؟
نامجون:نمیدونم کایسا من نگا...
کوک:خودممیرم
پ:
کوک در رو باز گرد که چند دیقه تو شوک رفت بعدش یقه اون طرف رو گرفت که دویدیم سمتش جکسون بود....
جک:پرینان...
پ:ولش کننننن کوککککک
کوک:خفهههه
پ:کوکی لطفا
پ:
جونگ کوک بدون توجه به حرفم از یقه جکسون گرفت و یرد انباری پشت حیاط خواستم برم که جی هوپدستمرو گرفت
هوپ:نرو...به خاطر خودت میگم
پ:هوف
پ:
بعد نیم ساعت زنگ خونه خورد با دو رفتم سمت در و بازش کردم کوک وضعش خراب بود
پ:چچی شده
کوک:خیلی گرممه...هم گرممه همسردمه
پ:ببینمت
پ:
دستم رو گذاشتم رو پیشونیش داغ بود
پ:خدااا میسوزی تو پسرررر
پ:بیا ببینم
پ:
بردمش اتاق خودم و درازش دادم
همه پسرا خواب بودن ...پسباید خودم مراقبش باشم
پ:اخه تو داشتی اون رو اذیت میکردی ...تو چرا این وضعیتی
کوک:اونجا خیلی سرد بود(سرفه)
پ:باشه باشه چشات رو ببند
کوک:بدنم..درد میکنه
پ:کاریت کرد؟
کوک:....
پ:کوک بگوووو
شرط نداریم فردا شب میزارم
وارد اتاق شدم
پ:چه ترسناکه ..ایییی تور عنکبوت رو
پ:
همه جارو نگاه میکردم که نگاهم به یه عکسی افتاد این دختره منم؟
توی عکس یه دختر مو کوتاه(مصری)مثل الان و ۴تا دختر همسان بود اسمامونم روشه؟
اره....از پشت یه اقا بود اون۴تا دختر خیلی خوشحال بودن ولی من خیلی غمگین بودم
اون ور تر رفتمو جعبه ای رو دیدم بازش کردم
یه لباس شطرنجی سیاه و سفیدبود
لباسی بین دختر بچه های ۴ یا ۵ ساله
بعدش یه عکسی دیدم که ۷ تا پسر بچه میان ۵تا زن
همشون خوشحال به نظر میرسیدن
جز یکیشونم کمیدقتکردممتوجه شدماونیکه ناراحت به نظر میرسه هوپه....اونخیلی دقیقه...حتما یچیزی رو اونجا حسکرده
بعدش کمیهمرفتماونور تر که عکس یه مردی رو دیدم یه مرد مسن و باکلاس بود چقدر شبیه برادرمه...یعنیپدرمه؟
یه دفتری رو پیدا کردمخواستمبازش کنم که صدای جین اومد
جین:زلیل مرده ها بیاین دیگهههههه
پ:
هول کردمو دفتر و زیر پیراهنم قایم کردمیواشکی از پشت کمد اکن ۳ برادر رو دید میردم تا از اتاقم خارج بشن
۲دیقه بعد:
پ:
زود دفتر رو زیر کمومگذاشتم و رفتمپایین تبکمعمول منتظر منبودن
جین:چه عجب
پ:ببخشین
جیمین:قاصدککککک
پ:جیمین؟
جیمین:بعد شامبرام از اون هات چاکلت های معروفت میپزی؟
ته:منم میخاممممم
کوک:منم هستم
جین:ماهم هستیم
پ:(خنده)باشه میپزم
پ:
بعد شام وارد اشپزخونه شدمو شروع کردم به درست کردن هات چاکلت(والا بچه ها نمیدونم چطوری درست میکنن)
بعد ۳ دیقه:
پ:
همشون ددست شد و داشتیم با پسرا میخوددیمکه زنگ خونه رو زدن
شوگا:کی میتونه ساعت ۱۰ شب بیاد خونه ما؟
نامجون:نمیدونم کایسا من نگا...
کوک:خودممیرم
پ:
کوک در رو باز گرد که چند دیقه تو شوک رفت بعدش یقه اون طرف رو گرفت که دویدیم سمتش جکسون بود....
جک:پرینان...
پ:ولش کننننن کوککککک
کوک:خفهههه
پ:کوکی لطفا
پ:
جونگ کوک بدون توجه به حرفم از یقه جکسون گرفت و یرد انباری پشت حیاط خواستم برم که جی هوپدستمرو گرفت
هوپ:نرو...به خاطر خودت میگم
پ:هوف
پ:
بعد نیم ساعت زنگ خونه خورد با دو رفتم سمت در و بازش کردم کوک وضعش خراب بود
پ:چچی شده
کوک:خیلی گرممه...هم گرممه همسردمه
پ:ببینمت
پ:
دستم رو گذاشتم رو پیشونیش داغ بود
پ:خدااا میسوزی تو پسرررر
پ:بیا ببینم
پ:
بردمش اتاق خودم و درازش دادم
همه پسرا خواب بودن ...پسباید خودم مراقبش باشم
پ:اخه تو داشتی اون رو اذیت میکردی ...تو چرا این وضعیتی
کوک:اونجا خیلی سرد بود(سرفه)
پ:باشه باشه چشات رو ببند
کوک:بدنم..درد میکنه
پ:کاریت کرد؟
کوک:....
پ:کوک بگوووو
شرط نداریم فردا شب میزارم
۲۴.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.