زندگی شخصی من
زندگی شخصی من
P9
-باشه باشه جیغ جیغ نکن
+من میرم
-صبر کن هفته ی دیگه سه شنبه شب لیا مهمونی گرفته میشناسیش که؟
+عوم
-تو ام دعوتی میتونی بیای حتی اگه به عنوان همراه من نباشی
+عوم
-آدرس خونشم که
+بلدم
تهیونگ پیاده شد و رفت ولی دستبندش جا موند
-هی صبر کن دستبندت
ولی تهیونگ رفته بود
روزها میگذشتن بوی تهیونگ داشت از روی دستبند میرفت جونگ کوک بخاطر امنیتِ تهیونگ ولش کرده بود اون عاشق بود هر روز دستبند و میبوسید روز ها با بی حوصلگی به کاراش میرسید شب ها تو بار مشروب میخورد و گریه میکرد شی تا صبح نمیخوابید غذا درست نمیخورد دیگه حوصله نداشت به سول اهمیتی نمیداد جونگ کوک داغون شده بود حتی بعد از مرگ یونگ سوک اینطوری نشد سه شنبه رسید حتی فکرشم نمیکرد تهیونگ بیاد میدونست دوباره میتونه ببینتش ولی نه تو این دنیا
رفت به مهمونی دستبند و دستش کرد تهیونگ هم رفته بود همینطوری بدون اینکه کسیو بشناسه توی امارت قدم میزد همه مافیا بودن ولی تهیونگ بخاطر جونگ کوک اونجا دعوت شده بود فکرش درگیر بود تا یه دختر نزدیکش اومد و دستشو دراز کرد
×افتخار میدید با من برقصید موسیو؟
+حتما مادام
تا جونگ کوک رسید
-نه خیر لارا نمیتونه با تو برقصه
+چی میگی؟من دلم میخاد با یه خانوم برقصم تا با تو
-ولی من دلم نمیخاد
+واسه من تصمیم نگیر
-...
+دستت کردیش؟
-...
+دستبندمو دستت کردیش؟
-نمیبینی؟
+چرا؟
-لارا نمیتونی باهاش برقصی
لارا واسش عجیب بود پسرعموش گیه؟شایدم دوستشه نه اگه لون دستبند مال اون پسره ست پس دوست پسر جونگ کوکه لارا مثل همیشه شروع کرد به آشتی دادن
×دستبندی که دست جونگ کوکه مال توعه؟
+...
×پرسیدم صاحب دستبند دست کوک تویی؟
+آره که چی؟
-من میرم
+هی نه کوک
×میشه برگردی؟برگشتنت به نفع هممونه من تاحالا گریه جونگ کوک و ندیده بودم اون قلبش از سنگه سول دلش برات تنگ شده جونگ کوک دستبندتو میبوسه یک هفته نیست جدا شدین
P9
-باشه باشه جیغ جیغ نکن
+من میرم
-صبر کن هفته ی دیگه سه شنبه شب لیا مهمونی گرفته میشناسیش که؟
+عوم
-تو ام دعوتی میتونی بیای حتی اگه به عنوان همراه من نباشی
+عوم
-آدرس خونشم که
+بلدم
تهیونگ پیاده شد و رفت ولی دستبندش جا موند
-هی صبر کن دستبندت
ولی تهیونگ رفته بود
روزها میگذشتن بوی تهیونگ داشت از روی دستبند میرفت جونگ کوک بخاطر امنیتِ تهیونگ ولش کرده بود اون عاشق بود هر روز دستبند و میبوسید روز ها با بی حوصلگی به کاراش میرسید شب ها تو بار مشروب میخورد و گریه میکرد شی تا صبح نمیخوابید غذا درست نمیخورد دیگه حوصله نداشت به سول اهمیتی نمیداد جونگ کوک داغون شده بود حتی بعد از مرگ یونگ سوک اینطوری نشد سه شنبه رسید حتی فکرشم نمیکرد تهیونگ بیاد میدونست دوباره میتونه ببینتش ولی نه تو این دنیا
رفت به مهمونی دستبند و دستش کرد تهیونگ هم رفته بود همینطوری بدون اینکه کسیو بشناسه توی امارت قدم میزد همه مافیا بودن ولی تهیونگ بخاطر جونگ کوک اونجا دعوت شده بود فکرش درگیر بود تا یه دختر نزدیکش اومد و دستشو دراز کرد
×افتخار میدید با من برقصید موسیو؟
+حتما مادام
تا جونگ کوک رسید
-نه خیر لارا نمیتونه با تو برقصه
+چی میگی؟من دلم میخاد با یه خانوم برقصم تا با تو
-ولی من دلم نمیخاد
+واسه من تصمیم نگیر
-...
+دستت کردیش؟
-...
+دستبندمو دستت کردیش؟
-نمیبینی؟
+چرا؟
-لارا نمیتونی باهاش برقصی
لارا واسش عجیب بود پسرعموش گیه؟شایدم دوستشه نه اگه لون دستبند مال اون پسره ست پس دوست پسر جونگ کوکه لارا مثل همیشه شروع کرد به آشتی دادن
×دستبندی که دست جونگ کوکه مال توعه؟
+...
×پرسیدم صاحب دستبند دست کوک تویی؟
+آره که چی؟
-من میرم
+هی نه کوک
×میشه برگردی؟برگشتنت به نفع هممونه من تاحالا گریه جونگ کوک و ندیده بودم اون قلبش از سنگه سول دلش برات تنگ شده جونگ کوک دستبندتو میبوسه یک هفته نیست جدا شدین
۲.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.