پارت۱
ویو سومی
با نور خورشید از خواب بیدار شدم هنوزم دلم درد میکرد بخاطر کار دیشب یونگی واقعا ازش متنفرم و دلم میخواد از این خونه برم یا بهتر بگم زندان امروز میخوام از این جهنم فرار کنم برای همین یه نقشه کشیدم و فقط مونده عملی کردنش با کمک دیوار به سمت حموم رفتم و در حموم و باز کردم وارد حموم شدم و توی وان نشستم بعد از نیم ساعت خودم و شستم و از حموم بیرون اومدم داشتم مو هام و خشک میکردم که در باز شد و یونگی وارد اتاق شد وقتی منو دید به سمتم اومد و حوله و از دستم گرفت و شروع به خشک کردن مو هام کرد بعد از اینکه مو هام و خشک کرد سرش و روی شونه ام گذاشت و شروع به حرف زدن کرد
- ب.ی.ب.ی. درد داری
+....ار...ه....ی.کم
- فدات شم مطمئنی یکم درد داری
+ا..ره
-باشه راستی من امروز یه جلسه دارم ولی سعی میکنم زود بیام خونه باشه
+با..شه
- آفرین خوشکلم
بعد از حرفش گونه ام و بوسید و از اتاق خارج شد ازت متنفرم مرتیکه ی عوضی اون از روز ازدواج که به زور باهاش ازدواج کردم اینم از الان ولی بلاخره امشب فرار میکنم و از دستت راحت میشم به سمت تخت رفتم و روش دراز کشیدم و به خواب رفتم
ویو یونگی
امشب یه محموله داشتم که باید تحویلش میگرفتم ولی به سومی گفتم جلسه دارم چون اون نمیدونه من مافیام و مطمئنم اگه بفهمه دیگه پیشم نمیمونه اول باید به کارا رسیدگی میکردم مشغوله کار بودم که زمان از دستم در رفت وقتی ساعت و نگاه کردم ۸بود باید ۱ ساعت دیگه به محل قرار برم آماده شدم و به سمت محل قرار حرکت کردم که ......
ویو سومی
ادامه دارد
با نور خورشید از خواب بیدار شدم هنوزم دلم درد میکرد بخاطر کار دیشب یونگی واقعا ازش متنفرم و دلم میخواد از این خونه برم یا بهتر بگم زندان امروز میخوام از این جهنم فرار کنم برای همین یه نقشه کشیدم و فقط مونده عملی کردنش با کمک دیوار به سمت حموم رفتم و در حموم و باز کردم وارد حموم شدم و توی وان نشستم بعد از نیم ساعت خودم و شستم و از حموم بیرون اومدم داشتم مو هام و خشک میکردم که در باز شد و یونگی وارد اتاق شد وقتی منو دید به سمتم اومد و حوله و از دستم گرفت و شروع به خشک کردن مو هام کرد بعد از اینکه مو هام و خشک کرد سرش و روی شونه ام گذاشت و شروع به حرف زدن کرد
- ب.ی.ب.ی. درد داری
+....ار...ه....ی.کم
- فدات شم مطمئنی یکم درد داری
+ا..ره
-باشه راستی من امروز یه جلسه دارم ولی سعی میکنم زود بیام خونه باشه
+با..شه
- آفرین خوشکلم
بعد از حرفش گونه ام و بوسید و از اتاق خارج شد ازت متنفرم مرتیکه ی عوضی اون از روز ازدواج که به زور باهاش ازدواج کردم اینم از الان ولی بلاخره امشب فرار میکنم و از دستت راحت میشم به سمت تخت رفتم و روش دراز کشیدم و به خواب رفتم
ویو یونگی
امشب یه محموله داشتم که باید تحویلش میگرفتم ولی به سومی گفتم جلسه دارم چون اون نمیدونه من مافیام و مطمئنم اگه بفهمه دیگه پیشم نمیمونه اول باید به کارا رسیدگی میکردم مشغوله کار بودم که زمان از دستم در رفت وقتی ساعت و نگاه کردم ۸بود باید ۱ ساعت دیگه به محل قرار برم آماده شدم و به سمت محل قرار حرکت کردم که ......
ویو سومی
ادامه دارد
۴.۳k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.