رمان (سه مافیای خوشتیپ) 3 handsome mafia اسمات بی تی اس part•1۴•
ولی وقتی پیداش کرد چای وون رو با یه پسر دیگه دید که دارن همو میبوسن فقط قسم خورد یه وقت دیگه دوتاشونو گیر بندازه و بکشتشون
یونا= ولش کن فعلا بیا بع رقصتون ادامه بدیم بالاخره بعد سه ماه حقمونه
ا/ت ویو
با کمردرد شدیدی از خواب پا شدم و خودمو حاضر کردم(از جمله روتین پوست و لباس)
دیدم همه دور میز نشستن و منتظرن از جمله تهیونگ
رفتم روی صندلی که کنار تهیونگ بود نشستم
وقتی نشستم اولین بوسه رو روی گونم گذاشت و منم طرفش فقط لبخند زدم بعد ۱۰ دقیقه صبحونه هم تموم شد رفتم چمدونم رو جمع کنم تا از اینجا بریم
از جیمین و یونا و کوکی و اجوما(خدمتکار) خدانگهدار کردیم
بعد ۱ ساعت رسیدیم به خونه خودمون جایی که قرار بود دیگه فقط من و تهیونگ زندگی کنیم جایی که قرار بود شاهد غم و خنده های خودمون و بچه هامون بشیم
وقتی وارد خونه شدیم وسایل خونه به طرز قشنگی چیده شده بودن و واقعا خوشگل بود پس رفتم طبقه بالا تا اتاقمون رو پیدا کنم و وسایلمو بچینم تهیونگ اومد داخل
تهیونگ = خب ببین هم خونه همه چی حاضر آماده حالا میخوام غذای هایی که خودت میپزی رو فقط امتحان کنم
بعد هم بوسه ای سطحی و کوچیک رو لبام گذاشت
(۱۰روز بعد)
تهیونگ چون دید این چند روز خیلی بالا میارم و بی هوش میشم برام یه بیبی باکس آورد
تهیونگ= حالا ببین برو تو حموم و دستور عمل روی بیبی چک رو اجرا کن ببین نتیجش چیه
با بدبختی پاشدم رفتم تو حموم بعد اجرای تموم بیبی چک منتظر جواب موندم و دیدم دوتا خط صاف پدیدار شد روش اولش فکر کردم خواب میبینم اما بعدش با خوشحالی از حموم رفتم بیرون و تهیونگ رو خیلی با ذوق و خنده بغل کردم
تهیونگ= نتیجه چیه میلی تو رو خدا بگو دارم دیوونه میشم
ا/ت= خودت ببین عشقم من حاملم واااااااای خداااااا باورم نمیشه🥺😁
بعد هم همو بغل کردیم
(۹ماه بعد)
ا/ت= تهیوووووووووووووووووونگ
تهیونگ= عشقم چند دقیقه دیگه فقط تحمل کن خیلی طول نمیکشه فقط کافیه نفس بکشی
ا/ت= نمیشه تهیونگ بچه داره شکم منو پاره میکنه عَههههههههه(وی جیغ میزند)
تهیونگ= میلی زود باش فقط یه روز دیگه تا تموم بشه بدو
(پ.ن= دکتر مگه نیست اونجا؟چرا هست فقط تهیونگ داره به ا/ت انگیزه میده)
تا اینکه یه زور دیگه زدم و از درد داشتم پاره میشدم یهو حس کردم هیچ دردی ندارم
اوف خداروشکر بچه به دنیا اومده بود پس دکتر رفت بچه رو تمیز کنه و تهیونگ اومد سمتم و عرق هامو پاک کرد و بوسه رو پیشونیم گذاشت منم فقط لباسشو چنگ زدم و نفس نفس میزدم
تهیونگ= هیششش!.. آروم باش دیگه تموم شد
ا/ت= اینا همش تقصیر توعه دیگه بچه دومی ازم نخواه
تهیونگ ریز خنده ای زد
تهیونگ= اوکی ولی قول نمیدم
دکتر بچه رو آورد بغلم گذاشت
اوه بچه چشاش زنگ ترکیبی از آبی و قرمز رو داشت که رنگ بنفش گرفته بود...
یونا= ولش کن فعلا بیا بع رقصتون ادامه بدیم بالاخره بعد سه ماه حقمونه
ا/ت ویو
با کمردرد شدیدی از خواب پا شدم و خودمو حاضر کردم(از جمله روتین پوست و لباس)
دیدم همه دور میز نشستن و منتظرن از جمله تهیونگ
رفتم روی صندلی که کنار تهیونگ بود نشستم
وقتی نشستم اولین بوسه رو روی گونم گذاشت و منم طرفش فقط لبخند زدم بعد ۱۰ دقیقه صبحونه هم تموم شد رفتم چمدونم رو جمع کنم تا از اینجا بریم
از جیمین و یونا و کوکی و اجوما(خدمتکار) خدانگهدار کردیم
بعد ۱ ساعت رسیدیم به خونه خودمون جایی که قرار بود دیگه فقط من و تهیونگ زندگی کنیم جایی که قرار بود شاهد غم و خنده های خودمون و بچه هامون بشیم
وقتی وارد خونه شدیم وسایل خونه به طرز قشنگی چیده شده بودن و واقعا خوشگل بود پس رفتم طبقه بالا تا اتاقمون رو پیدا کنم و وسایلمو بچینم تهیونگ اومد داخل
تهیونگ = خب ببین هم خونه همه چی حاضر آماده حالا میخوام غذای هایی که خودت میپزی رو فقط امتحان کنم
بعد هم بوسه ای سطحی و کوچیک رو لبام گذاشت
(۱۰روز بعد)
تهیونگ چون دید این چند روز خیلی بالا میارم و بی هوش میشم برام یه بیبی باکس آورد
تهیونگ= حالا ببین برو تو حموم و دستور عمل روی بیبی چک رو اجرا کن ببین نتیجش چیه
با بدبختی پاشدم رفتم تو حموم بعد اجرای تموم بیبی چک منتظر جواب موندم و دیدم دوتا خط صاف پدیدار شد روش اولش فکر کردم خواب میبینم اما بعدش با خوشحالی از حموم رفتم بیرون و تهیونگ رو خیلی با ذوق و خنده بغل کردم
تهیونگ= نتیجه چیه میلی تو رو خدا بگو دارم دیوونه میشم
ا/ت= خودت ببین عشقم من حاملم واااااااای خداااااا باورم نمیشه🥺😁
بعد هم همو بغل کردیم
(۹ماه بعد)
ا/ت= تهیوووووووووووووووووونگ
تهیونگ= عشقم چند دقیقه دیگه فقط تحمل کن خیلی طول نمیکشه فقط کافیه نفس بکشی
ا/ت= نمیشه تهیونگ بچه داره شکم منو پاره میکنه عَههههههههه(وی جیغ میزند)
تهیونگ= میلی زود باش فقط یه روز دیگه تا تموم بشه بدو
(پ.ن= دکتر مگه نیست اونجا؟چرا هست فقط تهیونگ داره به ا/ت انگیزه میده)
تا اینکه یه زور دیگه زدم و از درد داشتم پاره میشدم یهو حس کردم هیچ دردی ندارم
اوف خداروشکر بچه به دنیا اومده بود پس دکتر رفت بچه رو تمیز کنه و تهیونگ اومد سمتم و عرق هامو پاک کرد و بوسه رو پیشونیم گذاشت منم فقط لباسشو چنگ زدم و نفس نفس میزدم
تهیونگ= هیششش!.. آروم باش دیگه تموم شد
ا/ت= اینا همش تقصیر توعه دیگه بچه دومی ازم نخواه
تهیونگ ریز خنده ای زد
تهیونگ= اوکی ولی قول نمیدم
دکتر بچه رو آورد بغلم گذاشت
اوه بچه چشاش زنگ ترکیبی از آبی و قرمز رو داشت که رنگ بنفش گرفته بود...
۱۳.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.