خنده
از زبان آتسوشی: با تمام توانی که داشتم تا رفتم دست خودم نبود دوستش دارم رسیدم به بیمارستان رفتم تو از پرستار پرسیدم اتاق رو بهم گفت و گفت که حالش خوبه رفتم سمت اتاق درش باز بود آکو همراه یه دختر اونجا بود اون دختره هینا بود که همکار آکو بود از لایه در نگاه کردم اونا خیلی باهم خوب بودن انگاری خیلی بهم می اومدن
گ( چقدر بهم می اومدین به قلبم ضربه ی محکمی زدی💔🥲🙂)
میخواستم برم که یهو صدای آکو رو شنیدم
)+ آتسوشی اونجایی بیا تو
رفتم تو
)- سلام
)+ سلام آتسوشی خوبی
)- ممنون حالت خوبه
)+ آره خوبم اینم همکارم هینا ست
)- از دیدن تون خوشحالم هینا چان
¢ ممنون من باید برم خدا نگهدار
رفتم کنار آکو نشستم
از زبان آکو : یهو دو تا عروسک در اورد
)- اینا رو واسه تو آوردم
عروسک ها مثل خودمون بودن
)-آکوتاگاوا نگاه کن ببین
)+ بسه نکن...آی دلم
از خنده منفجر شده بودم که دیدم داره با یه حالت خواستی منو نگاه میکنه
ای خدا چرا اینقدر ناز بود چرا اینقدر خوب بود
)+ چیزی شده
)- نه چیزی نیست من باید برم خدانگهدار
)+ خدانگهدار
از زبان آتسوشی ای خدا اون برای اولین بار خندید وای که چقدر خنده هاش شیرین بود
خانه ی چویا و دازای از زبان راوی:
+ دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
( یا خدا باز چی شده اه چویا خواب بودم باز دازای چه غلطی کرده)
- جانم
+ جانم و درد بیا این پرونده های آژانس رو جمع کن
- میشه واسم بنویسی شون گل
+ پاشو ببینم
- باشه.... فقط میگم از آکو خبر نداری
+ چرا امروز رفتم پیشش هینا پیشش بود
- همون دختره
+ آره..... میگم به نظرت کی این داستان تموم میشه
- نمیدونم
+ نگران اون دوتا م آکو و آتسوشی
- نگران نباش من مطمئنم که همه چیز درست میشه ولی فقط باید صبر کرد
+ آره.....آخ مامان چیکار می کنی
- چی شده
+ هیچی فقط رای بهم لگد زد
- پسر شیطون
+ از خدا میخوام مثل تو نشه
- از خداتم باشه شبیه من بشه
+ دیگه چی
- غلط کردم
( خوب غلط کردم دکمه نداره دازای 😂😂)
گ( چقدر بهم می اومدین به قلبم ضربه ی محکمی زدی💔🥲🙂)
میخواستم برم که یهو صدای آکو رو شنیدم
)+ آتسوشی اونجایی بیا تو
رفتم تو
)- سلام
)+ سلام آتسوشی خوبی
)- ممنون حالت خوبه
)+ آره خوبم اینم همکارم هینا ست
)- از دیدن تون خوشحالم هینا چان
¢ ممنون من باید برم خدا نگهدار
رفتم کنار آکو نشستم
از زبان آکو : یهو دو تا عروسک در اورد
)- اینا رو واسه تو آوردم
عروسک ها مثل خودمون بودن
)-آکوتاگاوا نگاه کن ببین
)+ بسه نکن...آی دلم
از خنده منفجر شده بودم که دیدم داره با یه حالت خواستی منو نگاه میکنه
ای خدا چرا اینقدر ناز بود چرا اینقدر خوب بود
)+ چیزی شده
)- نه چیزی نیست من باید برم خدانگهدار
)+ خدانگهدار
از زبان آتسوشی ای خدا اون برای اولین بار خندید وای که چقدر خنده هاش شیرین بود
خانه ی چویا و دازای از زبان راوی:
+ دازاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
( یا خدا باز چی شده اه چویا خواب بودم باز دازای چه غلطی کرده)
- جانم
+ جانم و درد بیا این پرونده های آژانس رو جمع کن
- میشه واسم بنویسی شون گل
+ پاشو ببینم
- باشه.... فقط میگم از آکو خبر نداری
+ چرا امروز رفتم پیشش هینا پیشش بود
- همون دختره
+ آره..... میگم به نظرت کی این داستان تموم میشه
- نمیدونم
+ نگران اون دوتا م آکو و آتسوشی
- نگران نباش من مطمئنم که همه چیز درست میشه ولی فقط باید صبر کرد
+ آره.....آخ مامان چیکار می کنی
- چی شده
+ هیچی فقط رای بهم لگد زد
- پسر شیطون
+ از خدا میخوام مثل تو نشه
- از خداتم باشه شبیه من بشه
+ دیگه چی
- غلط کردم
( خوب غلط کردم دکمه نداره دازای 😂😂)
۵.۸k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.