ا. ت که چشمای پر اشک کوک زو دید با تعجب گفت
ا. ت که چشمای پر اشک کوک زو دید با تعجب گفت
ا. ت: ک کوک تو داری گریه میکنی
ا. ت که دید اره داره گریه میکنه چند دقیقه ای ساکت ماند و با خودش گفت جونگکوک جئون جونگکوک که از هر کلمه اش پراز ابهت میریخت داشت برای به دختر اشک میریخت اونم کسی مثل جئون جونگکوک واقعا عجیب هست
ا. ت: جونگکوک چرا داری گریه میکنی
کوک: نگام نکن
ا. ت: چ چی
کوک: گفتم نگام نکن مگه کریـــــــــ(با داد)
ا. ت که انتضار این رو نداشت با ترس عقب رفت و شروع به فرار کردن کرد و با خودش گفت من دیگه نمی خواهم کسی رو به نام جئون جونگکوک ببینم
ا. ت: ک کوک تو داری گریه میکنی
ا. ت که دید اره داره گریه میکنه چند دقیقه ای ساکت ماند و با خودش گفت جونگکوک جئون جونگکوک که از هر کلمه اش پراز ابهت میریخت داشت برای به دختر اشک میریخت اونم کسی مثل جئون جونگکوک واقعا عجیب هست
ا. ت: جونگکوک چرا داری گریه میکنی
کوک: نگام نکن
ا. ت: چ چی
کوک: گفتم نگام نکن مگه کریـــــــــ(با داد)
ا. ت که انتضار این رو نداشت با ترس عقب رفت و شروع به فرار کردن کرد و با خودش گفت من دیگه نمی خواهم کسی رو به نام جئون جونگکوک ببینم
۱۲.۶k
۱۵ مهر ۱۴۰۳