جاسوس پارت۲۲

__________
ویو شوگا
بعد از چندمین ازحموم اومدیم بیرون و مو و بدنش رو خشک کردم ولی ا/ت چیزی نمی‌گفت
شوگا:ا/ت؟............. یه چیزی بگو
جوابی نداد و رفت سمت در و بازش کرد و رفت پایین
منم پشت سرش رفتم که دیدم کای بدو اومد پیشش
کای: ابجییییی
ا/ت:.........
کای: آبجی چیشده؟ .......*چشمش به شوگا افتاد*
کای: آقا چیشده
که ا/ت رفت تو اتاقش
شوگا: ا/ت
سریع رفتم دنبالش و دستش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار
شوگا:ا/ت خواهش میکنم یه چی بگو یه کاری کن بزنم داد بزن یه چی بگو
ولی بازم جوابی نداد
شوگا: ا/ت غلط کردم م‌س‌ت بودم چیزی نمیفهمیدم خواهش میکنم ا/ت
ا/ت:با معذرت خواهی تو دخترونگیم برنمیگرده با‌ک‌ری‌م برنمیگرده *لرزش و بغض*
شوگا: جبران میکنم خواهش میکنم
ا/ت: تنها حالتی که میتونی جبران کنی اینه زمان رو به عقب برگردونی و جلوی این اتفاق رو بگیری میتونی؟*بغض سگی*
شوگا:*سرشو به نشونه ی نه تکون میده*
ا/ت دستمو پس زدو رفت تو اتاق
هوففف چیکار کردمممم لعنت چرا اونقدر خوردمممم
رفتم بیرون که دیدم کای داره گریه میکنه رفتم سمتش
شوگا: چیشده؟
کای: آبجیم خیلی میترسم مثل دفعه ی قبل بشه
شوگا: مگه چی شده ؟
کای:ابجیم همیشه خوشحال بود ولی یه روز
*فلش بک به ۱۸ سالگی ا/ت*