از زبان مایکی خان :
از زبان مایکی خان :
امنم داشتم دوریاکی می خوردم
«بسهههه خدااا اینقدر دوریاکیییی» یه دختری دیدم ، که رو ی میله ها نشسته بود به نظر از مدرسه ی ساکوراست ، آشنا به نظر میاد
از زبان کیمیکا :
وای ، *نگاه کردن به ساعت *
وااااای دیرم شدههههه ، الان کوکو منو می خورهههه *بچه ها توجه بفرمایید ، برادر کیمیکا کوکو ی تو انیمه نیست * اومدم پایین و سریع به سمت خونه حرکت کردم *در خانه *ه هه هه *نفس زدن *من .... بر ..... گشتم !! کوکو : اصلا لازم نبود برگردی *زیر لب *اهم اهم ، ..... دیر کردییییی *با داد *فکر کردی هر وقت دلت خواست بیای هر وقت دلت خواست نیای !؟
خوبه باید بگم من غذاتو خوردم کیمیکا : باشه ببخشید عهههه
انگاری که ارث بابا تو خوردم چرااااا سرم داد می زنی
امنم داشتم دوریاکی می خوردم
«بسهههه خدااا اینقدر دوریاکیییی» یه دختری دیدم ، که رو ی میله ها نشسته بود به نظر از مدرسه ی ساکوراست ، آشنا به نظر میاد
از زبان کیمیکا :
وای ، *نگاه کردن به ساعت *
وااااای دیرم شدههههه ، الان کوکو منو می خورهههه *بچه ها توجه بفرمایید ، برادر کیمیکا کوکو ی تو انیمه نیست * اومدم پایین و سریع به سمت خونه حرکت کردم *در خانه *ه هه هه *نفس زدن *من .... بر ..... گشتم !! کوکو : اصلا لازم نبود برگردی *زیر لب *اهم اهم ، ..... دیر کردییییی *با داد *فکر کردی هر وقت دلت خواست بیای هر وقت دلت خواست نیای !؟
خوبه باید بگم من غذاتو خوردم کیمیکا : باشه ببخشید عهههه
انگاری که ارث بابا تو خوردم چرااااا سرم داد می زنی
۱.۷k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.