➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁵²
چشمامو باز تر کردم رییس بود با دیدنم اومد بالا سرم
_سویونا...خوبی؟
بهش نگا میکردم
_یکیو فرستادم یکم غذا بگیره بیاره
_ببخشید...
_ببین وقتی حالت خوب نیست نیا شرکت
_امروز اولین روز بود
_خب حالا هرچی...جواب آزمایشات فردا میاد...مطمئن شم میای میگیریشون؟
_عا...عاره
یهو در باز شد یه پسر نوجوون یه نایلون داد دست رییس و رفت بیرون
_خب...اینا رو بخور
_ولی...
_هیسسس
دوکبوکیا رو گذاشت رو میز جلوی تختم
_بخورمنم برم ببینم میتونی مرخص بشی یا باید بمونی
و رفت بیرون ... رییس چرا یهو اینجوری شد... در دوکبوکیا رو باز کردم ... بوشون خیلی خوب بود...ولی تا بوشون میکردم حالت تهوع میگرفتم...یه دستمال برداشتم و دو تیکش کردم و یکیو کردم تو یه سوراخ دماغم اون یکی روام کردم تو یه سوراخ دماغم چاپ استیکر رو زدم تو غذا یکم خوردم دیدم سیر شدم درشو بستم و گذاشتم کنارم... دستمال رو از تو بینیم در اووردم و انداختم تو سطل اشغال و بلند شدم در باز شد رییس اومد تو
_سویونا...خوبی؟
بهش نگا میکردم
_یکیو فرستادم یکم غذا بگیره بیاره
_ببخشید...
_ببین وقتی حالت خوب نیست نیا شرکت
_امروز اولین روز بود
_خب حالا هرچی...جواب آزمایشات فردا میاد...مطمئن شم میای میگیریشون؟
_عا...عاره
یهو در باز شد یه پسر نوجوون یه نایلون داد دست رییس و رفت بیرون
_خب...اینا رو بخور
_ولی...
_هیسسس
دوکبوکیا رو گذاشت رو میز جلوی تختم
_بخورمنم برم ببینم میتونی مرخص بشی یا باید بمونی
و رفت بیرون ... رییس چرا یهو اینجوری شد... در دوکبوکیا رو باز کردم ... بوشون خیلی خوب بود...ولی تا بوشون میکردم حالت تهوع میگرفتم...یه دستمال برداشتم و دو تیکش کردم و یکیو کردم تو یه سوراخ دماغم اون یکی روام کردم تو یه سوراخ دماغم چاپ استیکر رو زدم تو غذا یکم خوردم دیدم سیر شدم درشو بستم و گذاشتم کنارم... دستمال رو از تو بینیم در اووردم و انداختم تو سطل اشغال و بلند شدم در باز شد رییس اومد تو
۱۷.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.