You didn't tell me the truth
You didn't tell the truth
Part¹
•ات ویو•
صبح با صدای آلارم بیدار شدم ایییی وایییی ۷ شد من باید ۷:۳۰شرکت باشم ایندفعه دیگه جئون اخراجم میکنه
وبا سرعت به سمت دبلیو سی رفت
•ساعت ۷ و بیست دقیقه شرکت جئون•
ات:سلام خسته نباشید من اومدم برنامه امروزتون ساعت ۲ یدونه ملاقات با آقای کیم دارید و پنج و نیم هم برای جشنواره trb(همچین جشنواره ای وجود نداره)باید اونجا باشید
کوک:سلام مرسی فقط یه چیزی برای جشنواره تو هم باید بیای
ات:بله چشم
دخترک بعد از خروج از اتاق نفس راحتی کشید و به سمت میزش رفت میزش درست روبهروی پنجره قدی بود که توی شرکت بود
به محض دیدن اون منظره محوش شد نور خورشید پشت ابرها بود و شبنم هم بخاطر بارش دیشب روی برگ ها بود سریع گوشیش رو درآورد تا یه عکس خوشگل بگیره و بعدش سراغ کارش بده
•کوک ویو•
صبح برعکس همه به صورت آلارم کوکی خودم بیدار شدم کارامو کردم و سمت شرکت رفتم امروز برنامه زیادی نداشتم و تصمیم داشتم به بار برم و با دوستام خلوت کنم(چینجا برادر بار برای خلوت کردنه؟گویا تو نخورده مستی🤡)
ساعت کاری از هفت و سی بود تا سه بعد از ظهر
ات به سمت خونه راه افتاد بعد از انتخاب لباساش برای جشنواره به سمت حموم رفت برخورد آب حموم به تن خستش مثل خوردن قهوه یا چایی توی هوای سرد و برفی بود بعد حدودا بیست دقیقه از حموم اومد بیرون موهاشو خشک کرد و بعد اتو کشید لباسشو پوشید و بعد انداختن ستش که خانوادش به عنوان کادوی تولد بهش دادن به سمت ماشین راه افتاد و راس ساعت ۵و نیم به محل جشنواره رسید
•ات ویو•
به محض اینکه رسیدم آقای جئون پیدا کردم و بعدش با هم به سمت جایگاهش رفتیم بعد چند دقیقه نگاه سنگین کسی رو روی خودم حس کردم دور و ور رو نگاه کردم و بله آقای چو بود البته من فقط چندباری توی شرکت دیدمش پس با خودم گفتم بزار از آقای جئون بپرسم کیه و چیه
ات:آقای جئون(همه حرفاشون تا وقتی بگم ارومه)
کوک:هوم چیه
ات:آقای چو چه شرکتی داره و کیه
کوک:مثل من شرکت داره اونم صادرات و واردات داروهای گیاهی انجام میده و همچنین ریئس اون شرکته چطور؟
ات:همینجوری خیلی بد نگاه میکنه
•۹ شب بار معروف سئول•
کوک یه ویسگی ۲۰ درصد سفارش داده بود و به اطراف نگاه میکرد دوستاش خیلی یهویی برنامه رو کنسل کرده بودن پس اونم کاری نداشت و رفت بار اونم تنهایی
(خب یه نکته بگم بابای ات بوسان بوده ولی قمار میکرده و وقتی دیده تو بوسان کارش نمیگیره اومده سئول ات هم برای همین از خانوادش جدا شده)
*end*
Part¹
•ات ویو•
صبح با صدای آلارم بیدار شدم ایییی وایییی ۷ شد من باید ۷:۳۰شرکت باشم ایندفعه دیگه جئون اخراجم میکنه
وبا سرعت به سمت دبلیو سی رفت
•ساعت ۷ و بیست دقیقه شرکت جئون•
ات:سلام خسته نباشید من اومدم برنامه امروزتون ساعت ۲ یدونه ملاقات با آقای کیم دارید و پنج و نیم هم برای جشنواره trb(همچین جشنواره ای وجود نداره)باید اونجا باشید
کوک:سلام مرسی فقط یه چیزی برای جشنواره تو هم باید بیای
ات:بله چشم
دخترک بعد از خروج از اتاق نفس راحتی کشید و به سمت میزش رفت میزش درست روبهروی پنجره قدی بود که توی شرکت بود
به محض دیدن اون منظره محوش شد نور خورشید پشت ابرها بود و شبنم هم بخاطر بارش دیشب روی برگ ها بود سریع گوشیش رو درآورد تا یه عکس خوشگل بگیره و بعدش سراغ کارش بده
•کوک ویو•
صبح برعکس همه به صورت آلارم کوکی خودم بیدار شدم کارامو کردم و سمت شرکت رفتم امروز برنامه زیادی نداشتم و تصمیم داشتم به بار برم و با دوستام خلوت کنم(چینجا برادر بار برای خلوت کردنه؟گویا تو نخورده مستی🤡)
ساعت کاری از هفت و سی بود تا سه بعد از ظهر
ات به سمت خونه راه افتاد بعد از انتخاب لباساش برای جشنواره به سمت حموم رفت برخورد آب حموم به تن خستش مثل خوردن قهوه یا چایی توی هوای سرد و برفی بود بعد حدودا بیست دقیقه از حموم اومد بیرون موهاشو خشک کرد و بعد اتو کشید لباسشو پوشید و بعد انداختن ستش که خانوادش به عنوان کادوی تولد بهش دادن به سمت ماشین راه افتاد و راس ساعت ۵و نیم به محل جشنواره رسید
•ات ویو•
به محض اینکه رسیدم آقای جئون پیدا کردم و بعدش با هم به سمت جایگاهش رفتیم بعد چند دقیقه نگاه سنگین کسی رو روی خودم حس کردم دور و ور رو نگاه کردم و بله آقای چو بود البته من فقط چندباری توی شرکت دیدمش پس با خودم گفتم بزار از آقای جئون بپرسم کیه و چیه
ات:آقای جئون(همه حرفاشون تا وقتی بگم ارومه)
کوک:هوم چیه
ات:آقای چو چه شرکتی داره و کیه
کوک:مثل من شرکت داره اونم صادرات و واردات داروهای گیاهی انجام میده و همچنین ریئس اون شرکته چطور؟
ات:همینجوری خیلی بد نگاه میکنه
•۹ شب بار معروف سئول•
کوک یه ویسگی ۲۰ درصد سفارش داده بود و به اطراف نگاه میکرد دوستاش خیلی یهویی برنامه رو کنسل کرده بودن پس اونم کاری نداشت و رفت بار اونم تنهایی
(خب یه نکته بگم بابای ات بوسان بوده ولی قمار میکرده و وقتی دیده تو بوسان کارش نمیگیره اومده سئول ات هم برای همین از خانوادش جدا شده)
*end*
۵.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.