مافیای من part 5
٪ بله ارباب ~ چه زود قبولم کردی ٪روی حرف شما مگه میشه حرف زد ~راست میگیا ٪ارباب من برم کاری ندارین ~نه ندارم برو ٪(تعظیم)
چقدر دلتنگ لونا بودم رفتم یک سر بهش بزنم دیدم داره با گوشیش ور میره سلامی گفتم ولی جوابمو نداد یک هوفی گفتم و رفتم بخوابم
از زبان لونا
دیدم لانا اومد سلام کرد خودمو زدم به نشنیدن چون از خودم بدم میومد چون لیاقتم این خواهر نیست من بهش گفتم بریم خیایونای کره رو بگردیم که اینجوری شد بهش این داستان عروسی رو نگفتم بازم تقصیر من بود اخه چرا من انقدر بی لیاقتم هقق هققق با همین فکرا خوابم برد
فلش بک به فردا
٪بریم ارباب
~بریم
از زبان لونا
داشتم خونه رو تمیز میکردم البته اینجا خونه نبود عمارته کج و کنجل بود مثل ارباب هاش
=به چی فکر میکنی
+به عمم
=واستا تو نمیخوای بری عروسیه خواهرت +ببخشید ارباب اما این به خودم مربوطه معذرت =خیله خب من میرم مواظب باش توی عمارت رو کاملا تمیز کنی یوقت...
+نه شما تشریفتون رو ببرین
=باشه میرم (پوزخند)
چقدر ادمای فضول زیادن ای بابا دوست دارم نرم حتما یک دلیلی دارم دیگه
از زبان نویسنده (من)
لانا و کوک رفتن و خرید های عروسی رو کردن لانا لباس عروس رو پوشید و کوک هم لباس داماد و راه افتادن سمت عروسی
از زبان لانا
با جئون رفتیم هنوز اسمشو نمیدونم حالا ولش. وقتی رفتیم داخل صحنه ای منو به لبخند در اورد...
پارت بعد ظاهر میشود در چند ( ثانیه، دقیقه، ساعت)
چقدر دلتنگ لونا بودم رفتم یک سر بهش بزنم دیدم داره با گوشیش ور میره سلامی گفتم ولی جوابمو نداد یک هوفی گفتم و رفتم بخوابم
از زبان لونا
دیدم لانا اومد سلام کرد خودمو زدم به نشنیدن چون از خودم بدم میومد چون لیاقتم این خواهر نیست من بهش گفتم بریم خیایونای کره رو بگردیم که اینجوری شد بهش این داستان عروسی رو نگفتم بازم تقصیر من بود اخه چرا من انقدر بی لیاقتم هقق هققق با همین فکرا خوابم برد
فلش بک به فردا
٪بریم ارباب
~بریم
از زبان لونا
داشتم خونه رو تمیز میکردم البته اینجا خونه نبود عمارته کج و کنجل بود مثل ارباب هاش
=به چی فکر میکنی
+به عمم
=واستا تو نمیخوای بری عروسیه خواهرت +ببخشید ارباب اما این به خودم مربوطه معذرت =خیله خب من میرم مواظب باش توی عمارت رو کاملا تمیز کنی یوقت...
+نه شما تشریفتون رو ببرین
=باشه میرم (پوزخند)
چقدر ادمای فضول زیادن ای بابا دوست دارم نرم حتما یک دلیلی دارم دیگه
از زبان نویسنده (من)
لانا و کوک رفتن و خرید های عروسی رو کردن لانا لباس عروس رو پوشید و کوک هم لباس داماد و راه افتادن سمت عروسی
از زبان لانا
با جئون رفتیم هنوز اسمشو نمیدونم حالا ولش. وقتی رفتیم داخل صحنه ای منو به لبخند در اورد...
پارت بعد ظاهر میشود در چند ( ثانیه، دقیقه، ساعت)
۵.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.