ازدواج اجباری 15
ویو ا/ت وفتی رسیدیم سریع رفتم سمت اتاقم درم کوبیدم لباسامو کندم رو تخت ولو شدم انقدر حالم بد بود نمیتونستم گریه کنم فقط جیک میکشیدیمو وسایل پرت میکرد نشستم وسط آتا که کوک اومد
ویو کوک
تا رسیدین سریع رفت تو خونه درم بست رفتن بالا فقط صدای جیغ و شکستن وسایل می اومد معلوم بود عصبی و روانش بهم ریخته آخه پیرزن خرفت عوضی این چه گهی بود خوردب اه الان اگر دختره خودکشی کنه یا فرار کنه چی؟قراره چه گوهی بخورم رفتم تو اتاق
تق تق
+بیا تو
_ا/ت ما باید باهم حرف بزنیم لباس بپوش بیا تو اتاق من
+نمیخوای باهام کاری کنی که ؟
_نه فقط میخوام باهات حرف بزنم
+آمدی وارم همین شکلی باشه
ا/ت به سمت اتاق کوک میره درو باز میکنه و میشینه رو مبل
_من همونطور که بهت گفتم قرار بود فقط پشت در وایسه و خونی از تو نبینه من اگر میدونستم اینجوریه صدسال سیاه نمیرفتیمپیش اون زنیکه نکره
+کوک(میزنه زیر گریه)
کوک سریع میره سمتش و تو بغلش میگیرتش
_من واقعا ازت متاسفانه ا/ت من نباید با زنم این کارو میکردم
+کوک من...
گوشیه کوک زنگ میخوره
ویو کوک
دیدن اون زنیکه نکرس
_ا/ت من میرم بیرون میام
+نه نه مرو بزار بغلت باشم لطفا(با بقض خودشو بیشتر تو بغل کوک جا کرد)
ویو کوک
انقدر ناز و مظلوم بود که دلت میخواست تا ابد بغلش کنی خودشو تو بغلم جا کرد و منم پذیرفتمش و متقابل بغلش کردم و گوشی رو قطع کردم
_(کوک لبشون میزاره رو سر ا/ت و و لب میزنه )اگر من میدونستم این عوضی این کارو میکنه با دستای خودم خفش میکردم
+چرا اون موقع این کارو نکردی؟
+هاااا؟(داد و گریه )
ویو کوک
نمیدونستم چی بگم بهش راستم می گفت من این همه سال دهنمو بستم لال شدن هیچی نگفتم که یه وقت اتفاقی نه افته که یه فقط ثروت از دستم بره الان فقط آرامش ا/ت برام مهم بود
+کوک چرا جوابمو نمیدی؟(چشماشو میبنده )
که یهو کوک میره سمت لبای ا/ت محکم میبوستش و نمیزاره حرفشو ادامه بده
ویو ا/ت
وقتی این کارو کرد اصلا نا راضی نبودم من از درون یه عشقی به اون مرد پیدا کردم که میتونه ازم محافظت کنه اکن واقعا مرد زندگی من بود انگار سرنوشت بود که مارو بهم وصل کرده بود
ادامه دارد
ببخشیددد میدونم خیلی دیر گذاشتم🤍🥺
ویو کوک
تا رسیدین سریع رفت تو خونه درم بست رفتن بالا فقط صدای جیغ و شکستن وسایل می اومد معلوم بود عصبی و روانش بهم ریخته آخه پیرزن خرفت عوضی این چه گهی بود خوردب اه الان اگر دختره خودکشی کنه یا فرار کنه چی؟قراره چه گوهی بخورم رفتم تو اتاق
تق تق
+بیا تو
_ا/ت ما باید باهم حرف بزنیم لباس بپوش بیا تو اتاق من
+نمیخوای باهام کاری کنی که ؟
_نه فقط میخوام باهات حرف بزنم
+آمدی وارم همین شکلی باشه
ا/ت به سمت اتاق کوک میره درو باز میکنه و میشینه رو مبل
_من همونطور که بهت گفتم قرار بود فقط پشت در وایسه و خونی از تو نبینه من اگر میدونستم اینجوریه صدسال سیاه نمیرفتیمپیش اون زنیکه نکره
+کوک(میزنه زیر گریه)
کوک سریع میره سمتش و تو بغلش میگیرتش
_من واقعا ازت متاسفانه ا/ت من نباید با زنم این کارو میکردم
+کوک من...
گوشیه کوک زنگ میخوره
ویو کوک
دیدن اون زنیکه نکرس
_ا/ت من میرم بیرون میام
+نه نه مرو بزار بغلت باشم لطفا(با بقض خودشو بیشتر تو بغل کوک جا کرد)
ویو کوک
انقدر ناز و مظلوم بود که دلت میخواست تا ابد بغلش کنی خودشو تو بغلم جا کرد و منم پذیرفتمش و متقابل بغلش کردم و گوشی رو قطع کردم
_(کوک لبشون میزاره رو سر ا/ت و و لب میزنه )اگر من میدونستم این عوضی این کارو میکنه با دستای خودم خفش میکردم
+چرا اون موقع این کارو نکردی؟
+هاااا؟(داد و گریه )
ویو کوک
نمیدونستم چی بگم بهش راستم می گفت من این همه سال دهنمو بستم لال شدن هیچی نگفتم که یه وقت اتفاقی نه افته که یه فقط ثروت از دستم بره الان فقط آرامش ا/ت برام مهم بود
+کوک چرا جوابمو نمیدی؟(چشماشو میبنده )
که یهو کوک میره سمت لبای ا/ت محکم میبوستش و نمیزاره حرفشو ادامه بده
ویو ا/ت
وقتی این کارو کرد اصلا نا راضی نبودم من از درون یه عشقی به اون مرد پیدا کردم که میتونه ازم محافظت کنه اکن واقعا مرد زندگی من بود انگار سرنوشت بود که مارو بهم وصل کرده بود
ادامه دارد
ببخشیددد میدونم خیلی دیر گذاشتم🤍🥺
۱۷.۸k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.