اسلاید2 لباس دخترا برای خرید
اسلاید2 لباس دخترا برای خرید
اسلاید3 لباسی که سوزومه خرید
اسلاید4 کفشی که خرید
خب خلاصه جنیور اونارو پیاده کردو رفتن خونه لباس هاشونو عوض کردنو دوباره رفتن دنبالشون و جنیور اونارو جلوی یه پاساژ پیاده کرد
جنیور: من کار دارم میرم کارتون تموم شد زنگ بزنید من میام
سوزومه گونه جنیور رو بوسیدو
سوزومه: چــــــشم
جنیور: دوباره فاز چندش گرفت
سوزومه: خدافظ مستر
جنیور: بای
هرسه ازماشین پیاده شدن رفتن سمت پاساژ
لیلی: بیا بریم تو این پاساژ
وارد پاساژ شدن سوزومه داشت لباسارو نگاه میکرد بعد ده مین
سوزومه: لباسی که میخوام رو نداره
امیلی: پس بریم یکی دیگه
داخل پاساژ کناری شدن لیلی سمت یکی از لباسا رفت
لیلی: این خوب نیست
سوزومه: خوبه که ولی زیادی باز
امیلی: این یکی چی
سوزومه: نه این یکم تیرست یه لباس کرم یا سفید میخوام
امیلی: این چی
سوزومه: نه اینم زیادی باز
لیلی: یه دور نگاه کن ببین چیزی که میخوای رو داره
سوزومه: اوممم......... نه چیزی که میخوام رو نداره
این روند ادامه داشت تا چند پاساژ که سوزومه لباس مورد نظرش رو پیدا کرد
سوزومه: این خوبه؟
امیلی: وااااو پرنسس یه لباس مد نظرش بود
لیلی: حالا پروش کن ببین به تنت میاد
امیلی: امیدوارم این لباس تو تنتم قابل پسند باشه
سوزومه: اوم
ویو سوزومه
رفتمو لباس رو پرو کردم واقعا بهم میومد و برای عروسی مامانم عالیی بود
لیلی: عالیه خیلی بهت میاد
سوزومه: پس من لباس و دربیارمو بعد حساب کردن به جنیور زنگ میزنم
امیلی: مگه کفش نمیخوای بخری
سوزومه: اخ گفتی داشت یادم میرفم
وارد اتاق پرو شدمو لباسمو عوض کردمو رفتم سمت صندوق لباسارو حساب کردمو رفتیم برای خرید کفش همین که وارد پاساژ شدیم یه کفش چشامو زد رفتم سمتش
لیلی: سلیقت عالیه دختر
سوزومه: تنکیو
امیلی: پس همین رو برمیداری
سوزومه: اره
امیلی: من میرم برات حساب میکنم تو به جنیور زنگ بزن
سوزومه: اوکی
زنگ زدم به جنیور بعد چند بوق برداشت
اسلاید3 لباسی که سوزومه خرید
اسلاید4 کفشی که خرید
خب خلاصه جنیور اونارو پیاده کردو رفتن خونه لباس هاشونو عوض کردنو دوباره رفتن دنبالشون و جنیور اونارو جلوی یه پاساژ پیاده کرد
جنیور: من کار دارم میرم کارتون تموم شد زنگ بزنید من میام
سوزومه گونه جنیور رو بوسیدو
سوزومه: چــــــشم
جنیور: دوباره فاز چندش گرفت
سوزومه: خدافظ مستر
جنیور: بای
هرسه ازماشین پیاده شدن رفتن سمت پاساژ
لیلی: بیا بریم تو این پاساژ
وارد پاساژ شدن سوزومه داشت لباسارو نگاه میکرد بعد ده مین
سوزومه: لباسی که میخوام رو نداره
امیلی: پس بریم یکی دیگه
داخل پاساژ کناری شدن لیلی سمت یکی از لباسا رفت
لیلی: این خوب نیست
سوزومه: خوبه که ولی زیادی باز
امیلی: این یکی چی
سوزومه: نه این یکم تیرست یه لباس کرم یا سفید میخوام
امیلی: این چی
سوزومه: نه اینم زیادی باز
لیلی: یه دور نگاه کن ببین چیزی که میخوای رو داره
سوزومه: اوممم......... نه چیزی که میخوام رو نداره
این روند ادامه داشت تا چند پاساژ که سوزومه لباس مورد نظرش رو پیدا کرد
سوزومه: این خوبه؟
امیلی: وااااو پرنسس یه لباس مد نظرش بود
لیلی: حالا پروش کن ببین به تنت میاد
امیلی: امیدوارم این لباس تو تنتم قابل پسند باشه
سوزومه: اوم
ویو سوزومه
رفتمو لباس رو پرو کردم واقعا بهم میومد و برای عروسی مامانم عالیی بود
لیلی: عالیه خیلی بهت میاد
سوزومه: پس من لباس و دربیارمو بعد حساب کردن به جنیور زنگ میزنم
امیلی: مگه کفش نمیخوای بخری
سوزومه: اخ گفتی داشت یادم میرفم
وارد اتاق پرو شدمو لباسمو عوض کردمو رفتم سمت صندوق لباسارو حساب کردمو رفتیم برای خرید کفش همین که وارد پاساژ شدیم یه کفش چشامو زد رفتم سمتش
لیلی: سلیقت عالیه دختر
سوزومه: تنکیو
امیلی: پس همین رو برمیداری
سوزومه: اره
امیلی: من میرم برات حساب میکنم تو به جنیور زنگ بزن
سوزومه: اوکی
زنگ زدم به جنیور بعد چند بوق برداشت
۲۲۶
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.