چند پارتی (وقتی بیماری قلبی داری و......) پارت ۱
#وانشات
#جونگین
#استری_کیدز
÷ ا.ت.......تو قرار نیست بیای ؟
نگاه تو به چان که دم در اتاق تمرین واستاده بود دادی.
لبخندی زدی و سرتو تکون دادی
+ آره..... حتماً تا یک ساعت دیگه میام
چان هم بهت لبخندی زد و ازت خداحافظی کرد......بعد از رفتن چان لبخندت محو شد.
به ساعت نگاه کردی که داشت ۱۱ شب رو نشون میداد.....بدجوری خسته و گرسنه بودی اما بهت گفته شده بود که تا وقتی این دنس رو یاد نگیری نمیزارن به خوابگاه بری و این موضوع رو اعضا نمیدونستن.
مشغول تمرین دنس بودی.....امروزو خیلی به خودت سخت گرفته بودی و باید بگم اصلا اون جی وای پی عوضی بهت اجازه ی استراحت نمیداد و مدام برای اینکه ببینه آیا داری تمرین میکنی یا نه، هر چند دقیقه ای به اتاق تمرین میومد و تیکه ای بابت اینکه از نظرش دنست خوب نیست بهت می نداخت و بعد از اتاق بیرون میرفت.
این باعث شده بود نه تنها باید درد قلبت رو تحمل میکردی بلکه الان گریت هم گرفته بود و آروم آروم اشک میریختی.
(خوابگاه پسرا)
_ هی بچه ها.......از ا.ت خبری دارین ؟
لینو روشو به سمت جونگین که قیافه ی خیلی نگرانی داشت،چرخوند
لینو: به چان هیونگ گفته بود تا یک ساعت دیگه میاد
این حرف لینو مساوی شد با چرخیدن سر جونگین به سمت ساعت
_ ولی الان که ساعت از ۱ گذشته
لینو هم نگاهی به ساعت انداخت و شونه هاشو بالا انداخت
لینو: نگران نباش.......خودش برمیگرده.
و بعد به سمت اتاقش رفت و جونگین رو توی تاریکی خونه تنها گذاشت.
( دو ساعت بعد)
روی مبل توی تاریکی نشسته بود....همه ی پسرا خواب بودن و این وسط فقط جونگین بود که نمیتونست چشماشو روی هم بزاره.......برای بار هزارم توی اون ساعت، گوشیشو روشن کرد و با دیدن اینکه ساعت از ۳ گذشته دیگه نتونست تحمل کنه و سریع کتشو از روی مبل برداشت و راهی بیرون شد.
(ا.ت)
تقریباً ۴ ساعتی شده بود که داشت تمرین میکرد.....بدون هیچ وقفه ای داشت دنس های سنگین رو همراه با درد شدیدی که قلبش داشت، تمرین میکرد.......چشماش سیاهی میرفت ولی بازم با اینکه کلی عرق کرده بود و قلبش به شدت درد میکرد، بازم به تمرین ادامه میداد.
با یک دفعه ای باز شدن در روشو آروم به سمت در اتاق داد. چشماش سیاهی میرفت و نمیتونست سر پا بایسته و این مانع دیدن فردی که داشت نزدیکش میشد، شده بود.
پاهاش سست شده بودن و دیدش کاملاً سیاه شده بود.....بدون اینکه بفهمه چه اتفاقی افتاده.....بدون اینکه حتی بدونه اون فرد کی بوده......به خواب رفت.
.
.
.
#جونگین
#استری_کیدز
÷ ا.ت.......تو قرار نیست بیای ؟
نگاه تو به چان که دم در اتاق تمرین واستاده بود دادی.
لبخندی زدی و سرتو تکون دادی
+ آره..... حتماً تا یک ساعت دیگه میام
چان هم بهت لبخندی زد و ازت خداحافظی کرد......بعد از رفتن چان لبخندت محو شد.
به ساعت نگاه کردی که داشت ۱۱ شب رو نشون میداد.....بدجوری خسته و گرسنه بودی اما بهت گفته شده بود که تا وقتی این دنس رو یاد نگیری نمیزارن به خوابگاه بری و این موضوع رو اعضا نمیدونستن.
مشغول تمرین دنس بودی.....امروزو خیلی به خودت سخت گرفته بودی و باید بگم اصلا اون جی وای پی عوضی بهت اجازه ی استراحت نمیداد و مدام برای اینکه ببینه آیا داری تمرین میکنی یا نه، هر چند دقیقه ای به اتاق تمرین میومد و تیکه ای بابت اینکه از نظرش دنست خوب نیست بهت می نداخت و بعد از اتاق بیرون میرفت.
این باعث شده بود نه تنها باید درد قلبت رو تحمل میکردی بلکه الان گریت هم گرفته بود و آروم آروم اشک میریختی.
(خوابگاه پسرا)
_ هی بچه ها.......از ا.ت خبری دارین ؟
لینو روشو به سمت جونگین که قیافه ی خیلی نگرانی داشت،چرخوند
لینو: به چان هیونگ گفته بود تا یک ساعت دیگه میاد
این حرف لینو مساوی شد با چرخیدن سر جونگین به سمت ساعت
_ ولی الان که ساعت از ۱ گذشته
لینو هم نگاهی به ساعت انداخت و شونه هاشو بالا انداخت
لینو: نگران نباش.......خودش برمیگرده.
و بعد به سمت اتاقش رفت و جونگین رو توی تاریکی خونه تنها گذاشت.
( دو ساعت بعد)
روی مبل توی تاریکی نشسته بود....همه ی پسرا خواب بودن و این وسط فقط جونگین بود که نمیتونست چشماشو روی هم بزاره.......برای بار هزارم توی اون ساعت، گوشیشو روشن کرد و با دیدن اینکه ساعت از ۳ گذشته دیگه نتونست تحمل کنه و سریع کتشو از روی مبل برداشت و راهی بیرون شد.
(ا.ت)
تقریباً ۴ ساعتی شده بود که داشت تمرین میکرد.....بدون هیچ وقفه ای داشت دنس های سنگین رو همراه با درد شدیدی که قلبش داشت، تمرین میکرد.......چشماش سیاهی میرفت ولی بازم با اینکه کلی عرق کرده بود و قلبش به شدت درد میکرد، بازم به تمرین ادامه میداد.
با یک دفعه ای باز شدن در روشو آروم به سمت در اتاق داد. چشماش سیاهی میرفت و نمیتونست سر پا بایسته و این مانع دیدن فردی که داشت نزدیکش میشد، شده بود.
پاهاش سست شده بودن و دیدش کاملاً سیاه شده بود.....بدون اینکه بفهمه چه اتفاقی افتاده.....بدون اینکه حتی بدونه اون فرد کی بوده......به خواب رفت.
.
.
.
۲۲.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.