𝐩𝐚𝐫𝐭𝟔🍶
𝐩𝐚𝐫𝐭𝟔🍶
( تولدی به صرفه تنهایی)
لباس تمیز و روشنی به تن کرد و مطمئن شد که لباسش کاملا مرتب وایستاده
دستبند ظریفی که پدر مادرش وقتی بچه بود بهش دادن رو دور مچ هاش بست (اسلاید دو و سه)
و رو برو یه میز نشست عکس پدر مادرش کاملا صاف رویه میز بود و کیک تولد 𝟐𝟔 سالگیش رو که از یه مامانبزرگ کوکی فروش که گهگاهی کیک درست میکرد خریده بود
𝐚, 𝐭: بابا و مامان ممنونم که هنوز هم من نتونستم فراموشتون کنم مرس یکه مهربون بودید امیدوارم یه روز حقیقت همچیز واضح روشن برایه خودم معلوم بکنم با هر راهی شده اینکارو میکنم
چشم هاشو بست و ارزویه بزرگی کرد.. اون یه پدر داشت که سرپرستی ایش گرفته بود بهش همچیز داده بود... و در گذشته هم پدر مادر خوبی بودن
بعد از فوت کردن... شمع گوشی ا/ت به صدا دراومد وقتی نگاهی به گوشیش کرد متوجه اسم بابا لبخند ای زد
و جواب داد
𝐚, 𝐭: سلام بابا
و در جوابش صدایه اروم بابای ناتنیشو شنید
𝐩𝐚𝐫𝐤 𝐥𝐢𝐨𝐧 : تولدت مبارک عزیزم.. خوشحالم که اون روز پیدات کردم... میدونم که وارد دنیایه خطرناکی شدی به ورود به زندگی من ولی من هیچ وقت تورو از عشق پدریم ایم دریغ نمیکنم
ا/ت لبخندی زد
𝐚, 𝐭: بابا حتما کلی وقت گذاشتی تا این سخنرانی بنویسی مگه نه؟
𝐩𝐚𝐫𝐤 𝐥𝐢𝐨𝐧: به تنهایی نمیتونم از پسش برمیام میدونی که ...
تا ادامه حرفشو خواست بگه ا/ت متوجه پشته خطی شد
𝐚, 𝐭: بابا من پشت خطی دارم فعلا
و با قطع کردن تماس تماس بعدی جواب داد شماره ناشناس ولی رندی بود
𝐤𝐨𝐨𝐤:تولدت مبارک خانم پارک
ا/ت با تعجب برایه نگه داشتن گوشیش دست هاشو عوض کرد و جاش بلند شد
𝐚, 𝐭: شمارمو از کجا اوردی
𝐤𝐨𝐨𝐤:تویه رزومه شغلی
𝐚, 𝐫:ایش.. عوضی... رزومه شغلی چیه ممنون
و قطع کرد
( تولدی به صرفه تنهایی)
لباس تمیز و روشنی به تن کرد و مطمئن شد که لباسش کاملا مرتب وایستاده
دستبند ظریفی که پدر مادرش وقتی بچه بود بهش دادن رو دور مچ هاش بست (اسلاید دو و سه)
و رو برو یه میز نشست عکس پدر مادرش کاملا صاف رویه میز بود و کیک تولد 𝟐𝟔 سالگیش رو که از یه مامانبزرگ کوکی فروش که گهگاهی کیک درست میکرد خریده بود
𝐚, 𝐭: بابا و مامان ممنونم که هنوز هم من نتونستم فراموشتون کنم مرس یکه مهربون بودید امیدوارم یه روز حقیقت همچیز واضح روشن برایه خودم معلوم بکنم با هر راهی شده اینکارو میکنم
چشم هاشو بست و ارزویه بزرگی کرد.. اون یه پدر داشت که سرپرستی ایش گرفته بود بهش همچیز داده بود... و در گذشته هم پدر مادر خوبی بودن
بعد از فوت کردن... شمع گوشی ا/ت به صدا دراومد وقتی نگاهی به گوشیش کرد متوجه اسم بابا لبخند ای زد
و جواب داد
𝐚, 𝐭: سلام بابا
و در جوابش صدایه اروم بابای ناتنیشو شنید
𝐩𝐚𝐫𝐤 𝐥𝐢𝐨𝐧 : تولدت مبارک عزیزم.. خوشحالم که اون روز پیدات کردم... میدونم که وارد دنیایه خطرناکی شدی به ورود به زندگی من ولی من هیچ وقت تورو از عشق پدریم ایم دریغ نمیکنم
ا/ت لبخندی زد
𝐚, 𝐭: بابا حتما کلی وقت گذاشتی تا این سخنرانی بنویسی مگه نه؟
𝐩𝐚𝐫𝐤 𝐥𝐢𝐨𝐧: به تنهایی نمیتونم از پسش برمیام میدونی که ...
تا ادامه حرفشو خواست بگه ا/ت متوجه پشته خطی شد
𝐚, 𝐭: بابا من پشت خطی دارم فعلا
و با قطع کردن تماس تماس بعدی جواب داد شماره ناشناس ولی رندی بود
𝐤𝐨𝐨𝐤:تولدت مبارک خانم پارک
ا/ت با تعجب برایه نگه داشتن گوشیش دست هاشو عوض کرد و جاش بلند شد
𝐚, 𝐭: شمارمو از کجا اوردی
𝐤𝐨𝐨𝐤:تویه رزومه شغلی
𝐚, 𝐫:ایش.. عوضی... رزومه شغلی چیه ممنون
و قطع کرد
۱.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.