پارت ⓪①
پارت ⓪①
جیسونگ: بلای دیگه نبود که سرم بیاری
با درد شدیدی توی سرم و جاری شدن خون از روش دستم رو روی سرم گذاشتم.
دوباره شروع شد ، باز این بچه های مزخرف
همونطور سنگ دیگه ای توی دستش بالا پایین می انداخت گفت
"یکی دیگه بزنم تو سرت بچه قاتل"
عصبانیتم اوج گرفت و به سمتش حمله ور شدم ، شروع به کتک کاری کردیم ، البته من احمق بودم نباید با سه نفر که نصف هیکل یکیشون هم نمیشدم در میفتادم
شروع کردن به زدنم ، خیلی درد داشت دیگه جونی نداشتم
با صدای داد یکی از زدنم دست برداشتن
هیونجین : چیکار میکنین آشغاال؟
" تو کی باشی برو به کار خودت برس"
هیونجین : باشه الان به کارم میرسم
.
.
.
Hyunjin:
با اخم خیلی جدی و با قدمای تند سمتشون رفتم ، دستم رو به نشونه ی این که چاقو دارم توی جیبم کردم
از اون پسر فاصله گرفتن و فرار کردن سمت پسرک رفتم و بلندش کردم با دیدنش گرخیدم و داد کشیدم
هیونجین : جیسوووووونگ
صورتش زخمی شده بود و همه لباساش خاکی روی کولم انداختمش و سوار تاکسی شدیم،به خونه م بردمش وارد خونه شدیم ، حالش اصلا خوب نبود ، داشت گریه میکرد احتمالا به خاطر درد بود کمکش کردم و بردمش حموم
هیونجین : برو حموم کن تا برات حوله و لباس بیارم
با بی حالی سرش رو تکون داد
خواستم به مینهو زنگ بزنم ولی اگه جیسونگ رو با این وضعیت می دید سکته میزد
تصمیم گرفتم سر و وضع جیسونگ رو درست کنم بعد زنگ بزنم
وقتی حموم کردنش تموم شد ، براش حوله و لباس بردم و منتظر شدم بیاد بیرون
جعبه کمکای اولیه رو آوردم تا زخماش رو ضدعفونی و پانسمان کنم
از حموم اومد بیرون یکم بی حال بود ولی بهتر به نظر میومد یکم که بهش نگاه کردم خندم گرفت ، لباسام توی تنش زار میزد
آستین هاش به اندازه ۱۰ سانت از نوک انگشتاش بلند تر بود
شلوارکم که یک وجب پایین زانوم بود برای اون حکم شلوار رو داشت با اون لپای تپلش و لبای صورتی آویزونش و موهای خیسش ؛ بیش از حد کیوت و خوردنی بود، یه حوله کوچیک برداشتم و سمتش رفتم ، حوله رو روی سرش گذاشتم و شروع به خشک کردن موهاش کردم
دستاشو رو روی دستام گذاشت و گفت
جیسونگ: خودم انجامش میدم
خدای من دستاش چقدر کوچولو ان ، وای این پسر خیلی ظریفه و کیوته
بعد از اینکه موهاش رو خشک کرد ، بازوش رو گرفتم و روی مبل نشوندمش ، جعبه کمکای اولیه رو باز کردم؛ مقداری پنبه رو به الکل آغشته کردم و روی گوشه ی پیشونیش زدم ، سریع آخ کشید و سرش رو عقب برد
با لبخند نگاش کردم و گفتم
هیونجین : باید یه کوچولو تحمل کنی باشه؟
سرش رو جلو آورد و با هربار زدن پنبه به پیشونیش ، چشماشو روی هم فشار میداد و آخ آرومی میکشید
پیشونیش رو پانسمان کردم ، وسایل رو جمع کردم و توی آشپزخونه رفتم و گفتم
جیسونگ: بلای دیگه نبود که سرم بیاری
با درد شدیدی توی سرم و جاری شدن خون از روش دستم رو روی سرم گذاشتم.
دوباره شروع شد ، باز این بچه های مزخرف
همونطور سنگ دیگه ای توی دستش بالا پایین می انداخت گفت
"یکی دیگه بزنم تو سرت بچه قاتل"
عصبانیتم اوج گرفت و به سمتش حمله ور شدم ، شروع به کتک کاری کردیم ، البته من احمق بودم نباید با سه نفر که نصف هیکل یکیشون هم نمیشدم در میفتادم
شروع کردن به زدنم ، خیلی درد داشت دیگه جونی نداشتم
با صدای داد یکی از زدنم دست برداشتن
هیونجین : چیکار میکنین آشغاال؟
" تو کی باشی برو به کار خودت برس"
هیونجین : باشه الان به کارم میرسم
.
.
.
Hyunjin:
با اخم خیلی جدی و با قدمای تند سمتشون رفتم ، دستم رو به نشونه ی این که چاقو دارم توی جیبم کردم
از اون پسر فاصله گرفتن و فرار کردن سمت پسرک رفتم و بلندش کردم با دیدنش گرخیدم و داد کشیدم
هیونجین : جیسوووووونگ
صورتش زخمی شده بود و همه لباساش خاکی روی کولم انداختمش و سوار تاکسی شدیم،به خونه م بردمش وارد خونه شدیم ، حالش اصلا خوب نبود ، داشت گریه میکرد احتمالا به خاطر درد بود کمکش کردم و بردمش حموم
هیونجین : برو حموم کن تا برات حوله و لباس بیارم
با بی حالی سرش رو تکون داد
خواستم به مینهو زنگ بزنم ولی اگه جیسونگ رو با این وضعیت می دید سکته میزد
تصمیم گرفتم سر و وضع جیسونگ رو درست کنم بعد زنگ بزنم
وقتی حموم کردنش تموم شد ، براش حوله و لباس بردم و منتظر شدم بیاد بیرون
جعبه کمکای اولیه رو آوردم تا زخماش رو ضدعفونی و پانسمان کنم
از حموم اومد بیرون یکم بی حال بود ولی بهتر به نظر میومد یکم که بهش نگاه کردم خندم گرفت ، لباسام توی تنش زار میزد
آستین هاش به اندازه ۱۰ سانت از نوک انگشتاش بلند تر بود
شلوارکم که یک وجب پایین زانوم بود برای اون حکم شلوار رو داشت با اون لپای تپلش و لبای صورتی آویزونش و موهای خیسش ؛ بیش از حد کیوت و خوردنی بود، یه حوله کوچیک برداشتم و سمتش رفتم ، حوله رو روی سرش گذاشتم و شروع به خشک کردن موهاش کردم
دستاشو رو روی دستام گذاشت و گفت
جیسونگ: خودم انجامش میدم
خدای من دستاش چقدر کوچولو ان ، وای این پسر خیلی ظریفه و کیوته
بعد از اینکه موهاش رو خشک کرد ، بازوش رو گرفتم و روی مبل نشوندمش ، جعبه کمکای اولیه رو باز کردم؛ مقداری پنبه رو به الکل آغشته کردم و روی گوشه ی پیشونیش زدم ، سریع آخ کشید و سرش رو عقب برد
با لبخند نگاش کردم و گفتم
هیونجین : باید یه کوچولو تحمل کنی باشه؟
سرش رو جلو آورد و با هربار زدن پنبه به پیشونیش ، چشماشو روی هم فشار میداد و آخ آرومی میکشید
پیشونیش رو پانسمان کردم ، وسایل رو جمع کردم و توی آشپزخونه رفتم و گفتم
۴.۶k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.