"دورروی یک سکه"
"دورروی یک سکه"
Part28
~عصبامو بهم میرزه
-اون دستمال کاغذی تا چند وقت دیگه میره
صدای زنگ خونه امد حامیم(مردغول پیکر) به سمت در رفت یک مرد با کت شلوار چند تا بسته و کارتن اورد سوگند با ذوق از اتاقش امد بیرون مرد کت شلواری رفت
-حامیم اینارو اقا فرستاده؟برای من؟
"نه گفت اینا لباس و جواهرات برای نورا و گفتن که تو اگه دست بهشون بزنی بدون اجازه نورا خودت میدونی چی میشه
-چی؟اقا؟جواهر لباس فرستاده برای نورا؟پشمام رک روراست بگید جای منو نورا گرفته
نورا به سمت سوگند رفت که رابین به سمت نورا رفت و گرفتش
~من جای تو همه جایی رو نمگیرم
-تو چی گوهی خوردی الان
سوگند به طرف نورا میاد و محکم میزنه تو گوش نورا که نورا متقابل میزنه
همون موقع گوشی پیمان زنگ میخوره و با ترس به طرف بچه ها میاد
-بچه ها شماره ناشناس رییس(باترس)
رابین گفت:"وردار شاید کارت داره یا دعوا این دوتا رو دیده از تو دوربین ها
نورا به دور ور نگاه کرد یعنی این خونه رو رییس نظارت میکرده
پیمان جواب داد و گذاشت روی ایفون صدا با دستگاه بود و صداش متوجه نمشد
▪سوگند مواظب خودت باش
همینو گفت و گوشی رو قطع کرد
سوگند اشک هاش شروع به ریختن کرد
-پیمان کارم تمومه بخدا تمومه
"هنوز بهت هشدار داد
-هشدار اون برای من مرگه مرگ یعنی خداحافظی از این دنیا
'سوگند الان تو که دست بلند کردی رو نورا اون زنگ زد یعنی فعلا نورا ادم ویژه رییس تو این خونه ی
~من؟
"اره
~خواهرم ۸ میلیارد از پولتون نداده بعد من ادم ویژشم؟
'نمدونم گیج شدم
حامیم گفت:
=ولش کنید بیا این کارتن رو باز کن بیبین توش چی هست
نورا به طرف کارتن ها و بسته رفت
(میخوام عکس برای رمان بزارم خطا میزنه شد میزارم)
Part28
~عصبامو بهم میرزه
-اون دستمال کاغذی تا چند وقت دیگه میره
صدای زنگ خونه امد حامیم(مردغول پیکر) به سمت در رفت یک مرد با کت شلوار چند تا بسته و کارتن اورد سوگند با ذوق از اتاقش امد بیرون مرد کت شلواری رفت
-حامیم اینارو اقا فرستاده؟برای من؟
"نه گفت اینا لباس و جواهرات برای نورا و گفتن که تو اگه دست بهشون بزنی بدون اجازه نورا خودت میدونی چی میشه
-چی؟اقا؟جواهر لباس فرستاده برای نورا؟پشمام رک روراست بگید جای منو نورا گرفته
نورا به سمت سوگند رفت که رابین به سمت نورا رفت و گرفتش
~من جای تو همه جایی رو نمگیرم
-تو چی گوهی خوردی الان
سوگند به طرف نورا میاد و محکم میزنه تو گوش نورا که نورا متقابل میزنه
همون موقع گوشی پیمان زنگ میخوره و با ترس به طرف بچه ها میاد
-بچه ها شماره ناشناس رییس(باترس)
رابین گفت:"وردار شاید کارت داره یا دعوا این دوتا رو دیده از تو دوربین ها
نورا به دور ور نگاه کرد یعنی این خونه رو رییس نظارت میکرده
پیمان جواب داد و گذاشت روی ایفون صدا با دستگاه بود و صداش متوجه نمشد
▪سوگند مواظب خودت باش
همینو گفت و گوشی رو قطع کرد
سوگند اشک هاش شروع به ریختن کرد
-پیمان کارم تمومه بخدا تمومه
"هنوز بهت هشدار داد
-هشدار اون برای من مرگه مرگ یعنی خداحافظی از این دنیا
'سوگند الان تو که دست بلند کردی رو نورا اون زنگ زد یعنی فعلا نورا ادم ویژه رییس تو این خونه ی
~من؟
"اره
~خواهرم ۸ میلیارد از پولتون نداده بعد من ادم ویژشم؟
'نمدونم گیج شدم
حامیم گفت:
=ولش کنید بیا این کارتن رو باز کن بیبین توش چی هست
نورا به طرف کارتن ها و بسته رفت
(میخوام عکس برای رمان بزارم خطا میزنه شد میزارم)
۱.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.