تکپارتی
#تکپارتی
سونگهون
وقتی بدون اجازش میری تولد دوستت توی بار و ساعت ۲ برمیگردی خونه
داشتی میرقصیدی که چشمت به ساعت افتاد شب ساعت یک و نیم رو نشون میداد سریع از دوستت خداحافظی کردی و به سمت خونه راه افتادی تو راه به خودت چند بار لعنت فرستادی که چرا به ساعت توجه نکردی میدونستی که اگه به خونه برسی سونگهون تو رو...(بگذریم)
کلید و وارد در خونه کردی خیلی آروم بودی با خودت فکر میکردی که شاید سونگهون توی خونه نباشه ولی وقتی در خونه رو باز کردی با صحنهای که مواجه شدی خون تو رگت منجمد شد
درسته سونگهون با نگاههای عصبی روبروت ایستاده بود
سونگهون: رک و راست بگو کجا بودی؟
ا.ت: بار... تولد دوستم... بود
سونگهون: که اینطور بگو ببینم خوش گذشت؟
ا.ت: سونگهون...
سونگهون: هیچ اصراری قبول نمیکنم برو اتاق باید تنبیه شی تا بفهمی که هرجا رفتی بهم خبر بدی
(و اما اینگونه ا.ت سه قلو حامله شد)
(برای شادی روح ا.ت صلوات)
تمام هیچ حرف خاصی ندارم فقط بی زحمت پستم رو لایک کن😐❤
سونگهون
وقتی بدون اجازش میری تولد دوستت توی بار و ساعت ۲ برمیگردی خونه
داشتی میرقصیدی که چشمت به ساعت افتاد شب ساعت یک و نیم رو نشون میداد سریع از دوستت خداحافظی کردی و به سمت خونه راه افتادی تو راه به خودت چند بار لعنت فرستادی که چرا به ساعت توجه نکردی میدونستی که اگه به خونه برسی سونگهون تو رو...(بگذریم)
کلید و وارد در خونه کردی خیلی آروم بودی با خودت فکر میکردی که شاید سونگهون توی خونه نباشه ولی وقتی در خونه رو باز کردی با صحنهای که مواجه شدی خون تو رگت منجمد شد
درسته سونگهون با نگاههای عصبی روبروت ایستاده بود
سونگهون: رک و راست بگو کجا بودی؟
ا.ت: بار... تولد دوستم... بود
سونگهون: که اینطور بگو ببینم خوش گذشت؟
ا.ت: سونگهون...
سونگهون: هیچ اصراری قبول نمیکنم برو اتاق باید تنبیه شی تا بفهمی که هرجا رفتی بهم خبر بدی
(و اما اینگونه ا.ت سه قلو حامله شد)
(برای شادی روح ا.ت صلوات)
تمام هیچ حرف خاصی ندارم فقط بی زحمت پستم رو لایک کن😐❤
۷.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.