پارت (۴)آقای کیم تهیونگ
پارت (۴)آقای کیم تهیونگ
ات ویو
صبح با دل دردی شدیدی بیدار شدم کیم عوضی دخترونیگیمو ازم گرفتی عیب نداره برات جبرانش میکنم 😈
ولی هنوز زیر دلم درد میکنه (بلند)
_چی زیر دلت درد میکنه؟
تو کی بیدار شدی
_همین الان، بزار ببرمت تو حموم زیر دلت رو ماساژ بدم
نه نمیخواد بعد از اون کاری که دیروز کردی با خودت چی فکر کردی هان تو با*کره گیمو ازم گرفتی(جیغ با گریه)
_خب یدونه از علامت خودم رو روت گزاشتم، آجوماااا
آجوما: بله پسرم
_بیا اینجا
آجوما: وای پسرم چرا ملفه خونیه
_اینش به شما ربطی نداره(سرد)
_حالا این ملفه رو ببر بشور و به این دختره چندتا کار بده تا انجامش بده
آجوما: چشم
_خب من کار دارم میرم بیرون نزارین این دختر از خونه بره بیرون
آجوما و بادیگاردا: چشم
هم زیر دلم درد میکنه هم باید کار کنم از این بدتر نمیشه(هنوز صبر کن 😆)
آجوما: خب دخترم برو عمارت رو تمیز کن ظرف هارو هم بشور
باشه
چند ساعت بعد
ای بابا اینقدر همه جارو تمیز کردم خسته شدم دیگه میخوام برم بیرون آجومااا
آجوما: بله دخترم
میشه برم بیرون اینجا دلم گرفت
آجوما: متاسفم دخترم ولی نمیشه ارباب اجازه نمیده
خب گوشیو بدین من باهاش حرف بزنم
آجوما: باشه بیا
ممنون
الو
_بله، ات تویی
اره میخواستم بپرسم میشه بزاری یکم برم بیرون قدم بزنم خرید هم میکنم
_نه نمیشه
لطفااا اینجا خیلی حوصلم سر میره
_خیلی خب ولی باید بادیگاردا هم همراهت بیان فکر فرار هم به سرت نزنه چون پیدات میکنم
باش بابا اه
رفتم یک شومیز با یه دامن قشنگ (عکسشو میزارم) پوشیدم و موهام که تا زیر باسنم بود رو باز گزاشتم و یکم آرایش کردم(عکسشو میزارم) و رفتم تو ماشین تا بادیگارد بیاد و منو ببره بیرون
بادیگارد: خانم کجا میرین
میخوام برم فروشگاه....(حالا خودتون یچیزی تصور کنید)
بادیگارد: چشم
رفتم یه عالمه خرید کردم وقتی برمیگشتم تو راه یهو....
امیدوارم تا اینجا دوس داشته باشید لایک و فالو فراموش نشه♥
ات ویو
صبح با دل دردی شدیدی بیدار شدم کیم عوضی دخترونیگیمو ازم گرفتی عیب نداره برات جبرانش میکنم 😈
ولی هنوز زیر دلم درد میکنه (بلند)
_چی زیر دلت درد میکنه؟
تو کی بیدار شدی
_همین الان، بزار ببرمت تو حموم زیر دلت رو ماساژ بدم
نه نمیخواد بعد از اون کاری که دیروز کردی با خودت چی فکر کردی هان تو با*کره گیمو ازم گرفتی(جیغ با گریه)
_خب یدونه از علامت خودم رو روت گزاشتم، آجوماااا
آجوما: بله پسرم
_بیا اینجا
آجوما: وای پسرم چرا ملفه خونیه
_اینش به شما ربطی نداره(سرد)
_حالا این ملفه رو ببر بشور و به این دختره چندتا کار بده تا انجامش بده
آجوما: چشم
_خب من کار دارم میرم بیرون نزارین این دختر از خونه بره بیرون
آجوما و بادیگاردا: چشم
هم زیر دلم درد میکنه هم باید کار کنم از این بدتر نمیشه(هنوز صبر کن 😆)
آجوما: خب دخترم برو عمارت رو تمیز کن ظرف هارو هم بشور
باشه
چند ساعت بعد
ای بابا اینقدر همه جارو تمیز کردم خسته شدم دیگه میخوام برم بیرون آجومااا
آجوما: بله دخترم
میشه برم بیرون اینجا دلم گرفت
آجوما: متاسفم دخترم ولی نمیشه ارباب اجازه نمیده
خب گوشیو بدین من باهاش حرف بزنم
آجوما: باشه بیا
ممنون
الو
_بله، ات تویی
اره میخواستم بپرسم میشه بزاری یکم برم بیرون قدم بزنم خرید هم میکنم
_نه نمیشه
لطفااا اینجا خیلی حوصلم سر میره
_خیلی خب ولی باید بادیگاردا هم همراهت بیان فکر فرار هم به سرت نزنه چون پیدات میکنم
باش بابا اه
رفتم یک شومیز با یه دامن قشنگ (عکسشو میزارم) پوشیدم و موهام که تا زیر باسنم بود رو باز گزاشتم و یکم آرایش کردم(عکسشو میزارم) و رفتم تو ماشین تا بادیگارد بیاد و منو ببره بیرون
بادیگارد: خانم کجا میرین
میخوام برم فروشگاه....(حالا خودتون یچیزی تصور کنید)
بادیگارد: چشم
رفتم یه عالمه خرید کردم وقتی برمیگشتم تو راه یهو....
امیدوارم تا اینجا دوس داشته باشید لایک و فالو فراموش نشه♥
۱۷۷
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.