p last
از دید کوک:
خب الان دیگه این آدمو بالا سرم ندارمممم
الانننن باایددد برم دنبالللل ا.تتتتت
ویو بیمارستان
ج: پرستار خانم جانگ ا.ت کجان؟
پرستار: آخر راهرو سمت چپ(فیلمای ایرانی:>>)
ج: ممنون
دویدم سمت اتاق
ضربان قلبم بالا رفته بود
چرا
چرا آخه اینکارو با ا.ت کردمممم
اگه اگه بچمون چیزیش بشه چی؟
اگه خود ا.ت چیزیش بشه چی؟
همه ی اینا تقصیر منه(نه تقصیر مایکیه)
رسیدم به اتاق
ج: ا (نفس نفس) ا.ت
هنوز بیهوش بود
مرتین: چه عجب دلت به حال ما سوخت
مارینا: آره بیچاره ا.ت
ج: خ خفه شو
که دکتر اومد
د: میدونستید ایشون حامله هستن؟
ج: ب بله
د: متاسفانه باید عملشون کنیم و به یه قلر جایگزین احتیاج داریم و تا چند ماه دیگه نمیتونیم گیر بیاریم و ایشون عملشون فردا شروع میشه
مر: چ چی؟
کوک:
رفتم رو سندلی(میدونم صندلیه:/)
نشستمو با دو تا دستام سرمو گفتم
حالا چیکار کنم؟
که یهو ی جرقه تو مغزم زد
ویو ۶ سال بعد
ا.ت: با جونگ کیونگ رفتیم بهشت زهرا(ودففففف نمیدونم اسم قبرستون کره ایا چیهههههههه جونگ کیونگم بچه کوک و ا.ته)
رفتیم پیش کوک و چند تا شاخه گل و گندم گذاشتم رو خاک کوک
ا.ت: جونگ کیونگ اینجا بابات آروم خوابیده
متاسفم که زودتر بهت نگفتم
ک: م مامان
ت: ا اینا همش تقصیر منه
بابات بخاطر اینکه منو تو زنده بمونیم قلبشو به من اهدا کرد ولی هیشکی به اون کمک نکرد:)
پایان
مرسی که تا اینجا همراهیم کردین:)
فیک بعدی رو زود شروع میکنم♡
خب الان دیگه این آدمو بالا سرم ندارمممم
الانننن باایددد برم دنبالللل ا.تتتتت
ویو بیمارستان
ج: پرستار خانم جانگ ا.ت کجان؟
پرستار: آخر راهرو سمت چپ(فیلمای ایرانی:>>)
ج: ممنون
دویدم سمت اتاق
ضربان قلبم بالا رفته بود
چرا
چرا آخه اینکارو با ا.ت کردمممم
اگه اگه بچمون چیزیش بشه چی؟
اگه خود ا.ت چیزیش بشه چی؟
همه ی اینا تقصیر منه(نه تقصیر مایکیه)
رسیدم به اتاق
ج: ا (نفس نفس) ا.ت
هنوز بیهوش بود
مرتین: چه عجب دلت به حال ما سوخت
مارینا: آره بیچاره ا.ت
ج: خ خفه شو
که دکتر اومد
د: میدونستید ایشون حامله هستن؟
ج: ب بله
د: متاسفانه باید عملشون کنیم و به یه قلر جایگزین احتیاج داریم و تا چند ماه دیگه نمیتونیم گیر بیاریم و ایشون عملشون فردا شروع میشه
مر: چ چی؟
کوک:
رفتم رو سندلی(میدونم صندلیه:/)
نشستمو با دو تا دستام سرمو گفتم
حالا چیکار کنم؟
که یهو ی جرقه تو مغزم زد
ویو ۶ سال بعد
ا.ت: با جونگ کیونگ رفتیم بهشت زهرا(ودففففف نمیدونم اسم قبرستون کره ایا چیهههههههه جونگ کیونگم بچه کوک و ا.ته)
رفتیم پیش کوک و چند تا شاخه گل و گندم گذاشتم رو خاک کوک
ا.ت: جونگ کیونگ اینجا بابات آروم خوابیده
متاسفم که زودتر بهت نگفتم
ک: م مامان
ت: ا اینا همش تقصیر منه
بابات بخاطر اینکه منو تو زنده بمونیم قلبشو به من اهدا کرد ولی هیشکی به اون کمک نکرد:)
پایان
مرسی که تا اینجا همراهیم کردین:)
فیک بعدی رو زود شروع میکنم♡
۲۶.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.