یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت بیست و هفت
داشتم جارو میزدم که اکتای صدام زد
رفتم اتاقش در زدم
اکتای:ببا داخل
رفتم داخل روی تخت با یکی خوابیده بود
اکتای: برامون نوشیدنی بیار برو
آلیس:الان میارم
داخل نوشیدناشون یخ انداختم بردم براشون
اکتای:بهت گفتم یخ بندازی؟
آلیس:نه
اکتای:پس چرا انداختی برو دوباره بیار
دوباره رفتم و آوردم تا چشمش به من افتاد از دختره کنارش لب گرفت
با دستش اشاره کرد بزار روی میز برو بیرون
از اتاق رفتم بیرون
رفتم به تمیز کاریم ادامه بدم
چهار پایه رو گذاشتم رفتم بالا تا شیشه هارو تمیز کنم بازم دستم
نمیرسید پریدم تا تمیزش کن دوباره پریدم پام پیچ خورو افتادم
توی بغلش اکتای
چشمامو گرد کردم از تعجب
اکتای:داری چیکار میکنی اگه میوفتادی چی میشد ها
به خودش اومد ولم کرد
آلیس به تو ربطی نداره
رمان خانه ارواح
پارت بیست و هفت
داشتم جارو میزدم که اکتای صدام زد
رفتم اتاقش در زدم
اکتای:ببا داخل
رفتم داخل روی تخت با یکی خوابیده بود
اکتای: برامون نوشیدنی بیار برو
آلیس:الان میارم
داخل نوشیدناشون یخ انداختم بردم براشون
اکتای:بهت گفتم یخ بندازی؟
آلیس:نه
اکتای:پس چرا انداختی برو دوباره بیار
دوباره رفتم و آوردم تا چشمش به من افتاد از دختره کنارش لب گرفت
با دستش اشاره کرد بزار روی میز برو بیرون
از اتاق رفتم بیرون
رفتم به تمیز کاریم ادامه بدم
چهار پایه رو گذاشتم رفتم بالا تا شیشه هارو تمیز کنم بازم دستم
نمیرسید پریدم تا تمیزش کن دوباره پریدم پام پیچ خورو افتادم
توی بغلش اکتای
چشمامو گرد کردم از تعجب
اکتای:داری چیکار میکنی اگه میوفتادی چی میشد ها
به خودش اومد ولم کرد
آلیس به تو ربطی نداره
۶.۹k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.