کاش لیلــی، خبر از درد دل مــجنون داشت
کاش لیلــی، خبر از درد دل مــجنون داشت
شهر دلدادگی ای کاش، کمی قانــون داشت
اشک من خشک شد از گریه هر شب، ای کاش
چشم من، آبِ روان ِ ارس و کارون داشت
من به دنبال تو در شعـــر و غــــزل می گشتم
شعر هم، در طلبت بود و دلی پر خون داشت
رسم شاعر کشی از چشـــــــم تو آمد به وجود
گویی آن چشم سیاه تو به خود افسون داشت
چشــــــم تو، کشت مرا و جسدم را سوزاند
همه گفتند که شاعــر، مرض طاعون داشت.
شهر دلدادگی ای کاش، کمی قانــون داشت
اشک من خشک شد از گریه هر شب، ای کاش
چشم من، آبِ روان ِ ارس و کارون داشت
من به دنبال تو در شعـــر و غــــزل می گشتم
شعر هم، در طلبت بود و دلی پر خون داشت
رسم شاعر کشی از چشـــــــم تو آمد به وجود
گویی آن چشم سیاه تو به خود افسون داشت
چشــــــم تو، کشت مرا و جسدم را سوزاند
همه گفتند که شاعــر، مرض طاعون داشت.
۹۷۱
۲۲ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.