مافیای جذاب من
پارت ۲۷
ا/ت ویو
ا/ت: وای هانا هیلی خوشگل شدی
هانا: واقعا؟
ا/ت: اره مثل فرشته ها شدی بعدشم اگه خوشگل نشده بودی الکس اینجوری بهت نگاه میکرد
هانا: الکس خوب شدم یا نه
الکس: عالی شدی
ا/ت: تنگ نیسته؟
هانا: نه توش راحت راحتم
ا/ت: الکس همینو بخره یا نه
الکس: اره همینو بخر خیلی خوشگل شدی
هانا: پس همینو برمیدارم من برم درش بیارم
لباس رو خریدیم و رفتیم خونه
شام خوردیم و بعدش هم رفتیم خوابیدیم
...
یک ماه بعد
هانا ویو
ا/ت دوید سمتم
ا/ت: تموم نشد؟
هانا: اخرشه
ا/ت: زود باش دیگه دیر شد
هانا: باشه بریم
ا/ت: کو بلند شو ببینمت
هانا: باشه
بلند شدم و وایستادم
ا/ت: وای خدا فرشته شدی بزار ارایشت رو هم ببینم
اومد سمتم و ارایشم رو نگاه کرد
ا/ت: ارایشت هم خوبه بدو الان شوهرت میاد دنبالت
هانا: ا/ت خیلی استرس دارم
ا/ت: استرس نداشته باش همه چی خوب پیش میره حالا یه نفس عمیق بکش
یه نفس عمیق کشیدم
ا/ت: خوبه حالا به هیچی فکر نکن
هانا: باشه
ا/ت: هانا تو وایستا تا شوهرت میاد من زود تر میرم یخورده به عروسی برسم تا شما میاین
هانا: باشه برو
ا/ت: فعلا
ا/ت رفت و منم منتظر بودم تا الکس بیاد
بعد ربع ساعت اومد رفتیم سمت تالار عروسی
.....
عروسی تموم شد
همه رفتن فقط من و الکس و ا/ت مونده بودیم
هانا: ا/ت بیا بریم دیگه
ا/ت: من امشب نمیام میرم خونه دوستم تو الکس پیش هم بمونید
بعد این حرفش بهم چشمک زد و رفت
هانا: ا/ت صبر کن معنی این چشمک زدنت چیه با خودن چه فکری کردی بیا اینجا *بلند
ا/ت: نمیام
بعد این حرفش زد به چاک
هانا: ایش دختره منحرف
الکس: حالا چیز بدی که نگفت حقیقت رو گفت
هانا: جرئت داری به من دست بزن دستتت رو میشکونم
الکس: عههه نمیشه امشب عروسیموت بود مگه میشه شبه عروسی بخوابیم و بیدار نمونیم
هانا: اره میشه
الکس: نه نمیشه حالا بیا بریم خونه
هانا: بخدا کاری باهام کنی میکشمت
الکس: هر کاری بخوام میکنم پس حرف نزن
تا وقتی رفتیم خونه همینجور غر زدم ولی حرف حالش نبود و اخرم کاری که میخواست رو کرد منم دیگه هیچی نگفتم
.....
جیمین ویو
یک ماه شده ا/ت رو ندیدم غیب شده رفته تو زمین
هر جا میشد دنبالش گشتم ولی نبود که نبود
وقتی دیدم هر کاری میکنم نمیتونم پیداش کنم بیخیال شدم
دیگه دنبالش نگشتم و سعی کردم فراموشش کنم ولی یخورده فراموش کردنش برام سخت بود چون واقعا من ا/ت رو خیلی دوست دارم
فکر کنم پیداش هم کنم نخواد باهام بشه
اگه میخواست باهام باشه ولم نمیکرد و بره
واقعا هم این راه جواب میده چون که الان تو شرکت کار زیادی ریخته سرم بخاطر اینکه یک ماه مثل افسرده ها خونه موندم و سر کار نرفتم و همش گریه میکردم
بعد این دیگه خودم رو درگیر کار کردم و جواب هم داد و بعد مدتی ا/ت رو فراموش کردم
....
ادامه توی پارت بعد....
ا/ت ویو
ا/ت: وای هانا هیلی خوشگل شدی
هانا: واقعا؟
ا/ت: اره مثل فرشته ها شدی بعدشم اگه خوشگل نشده بودی الکس اینجوری بهت نگاه میکرد
هانا: الکس خوب شدم یا نه
الکس: عالی شدی
ا/ت: تنگ نیسته؟
هانا: نه توش راحت راحتم
ا/ت: الکس همینو بخره یا نه
الکس: اره همینو بخر خیلی خوشگل شدی
هانا: پس همینو برمیدارم من برم درش بیارم
لباس رو خریدیم و رفتیم خونه
شام خوردیم و بعدش هم رفتیم خوابیدیم
...
یک ماه بعد
هانا ویو
ا/ت دوید سمتم
ا/ت: تموم نشد؟
هانا: اخرشه
ا/ت: زود باش دیگه دیر شد
هانا: باشه بریم
ا/ت: کو بلند شو ببینمت
هانا: باشه
بلند شدم و وایستادم
ا/ت: وای خدا فرشته شدی بزار ارایشت رو هم ببینم
اومد سمتم و ارایشم رو نگاه کرد
ا/ت: ارایشت هم خوبه بدو الان شوهرت میاد دنبالت
هانا: ا/ت خیلی استرس دارم
ا/ت: استرس نداشته باش همه چی خوب پیش میره حالا یه نفس عمیق بکش
یه نفس عمیق کشیدم
ا/ت: خوبه حالا به هیچی فکر نکن
هانا: باشه
ا/ت: هانا تو وایستا تا شوهرت میاد من زود تر میرم یخورده به عروسی برسم تا شما میاین
هانا: باشه برو
ا/ت: فعلا
ا/ت رفت و منم منتظر بودم تا الکس بیاد
بعد ربع ساعت اومد رفتیم سمت تالار عروسی
.....
عروسی تموم شد
همه رفتن فقط من و الکس و ا/ت مونده بودیم
هانا: ا/ت بیا بریم دیگه
ا/ت: من امشب نمیام میرم خونه دوستم تو الکس پیش هم بمونید
بعد این حرفش بهم چشمک زد و رفت
هانا: ا/ت صبر کن معنی این چشمک زدنت چیه با خودن چه فکری کردی بیا اینجا *بلند
ا/ت: نمیام
بعد این حرفش زد به چاک
هانا: ایش دختره منحرف
الکس: حالا چیز بدی که نگفت حقیقت رو گفت
هانا: جرئت داری به من دست بزن دستتت رو میشکونم
الکس: عههه نمیشه امشب عروسیموت بود مگه میشه شبه عروسی بخوابیم و بیدار نمونیم
هانا: اره میشه
الکس: نه نمیشه حالا بیا بریم خونه
هانا: بخدا کاری باهام کنی میکشمت
الکس: هر کاری بخوام میکنم پس حرف نزن
تا وقتی رفتیم خونه همینجور غر زدم ولی حرف حالش نبود و اخرم کاری که میخواست رو کرد منم دیگه هیچی نگفتم
.....
جیمین ویو
یک ماه شده ا/ت رو ندیدم غیب شده رفته تو زمین
هر جا میشد دنبالش گشتم ولی نبود که نبود
وقتی دیدم هر کاری میکنم نمیتونم پیداش کنم بیخیال شدم
دیگه دنبالش نگشتم و سعی کردم فراموشش کنم ولی یخورده فراموش کردنش برام سخت بود چون واقعا من ا/ت رو خیلی دوست دارم
فکر کنم پیداش هم کنم نخواد باهام بشه
اگه میخواست باهام باشه ولم نمیکرد و بره
واقعا هم این راه جواب میده چون که الان تو شرکت کار زیادی ریخته سرم بخاطر اینکه یک ماه مثل افسرده ها خونه موندم و سر کار نرفتم و همش گریه میکردم
بعد این دیگه خودم رو درگیر کار کردم و جواب هم داد و بعد مدتی ا/ت رو فراموش کردم
....
ادامه توی پارت بعد....
۱۰.۰k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.