painful love part 6۷
پیاده میرفتیم انگار به شرکت نزدیکه...فکر کنم فقط کسایی که پولدار و ثروتمند هستن به اینجا میان ...
رفتیم داخل به زور دوتا میز و صندلی پیدا کردیم و نشستیم به اطراف نگاه میکردم
+اینجا همیشه شلوغه؟
کوئین:تقریبا اره..چون سمت شرکتمون هست نصفشون بچه های شرکت ما هستند
+اوه پس درست حدس زدم
کوئین:اوهوم...چی میخوری؟
+قهوه ساده
بعد اینکه گارسون سفارش هامون رو گرفت رفت به اطراف نگاه میکردم خیلی شلوغ بود طبقه بالا پر از آدم بود طبقه پایین شاید دو سه تا از صندلی ها خالی بود همینطوری داشتم نگاه میکردم که یه خانم آشنا رو دیدم...وایسا ببینم این مامان جیمین نیس؟هن؟انقدر چشام بزدگ شده بود که کوئین با تعجب بهم نگاه میکرد
کوئین:سوجین حالت خوبه؟
+من..من خوبم فقط یه لحظه
(مامان جیمین رو با م/ج میزارم)
م/ج: سوجین؟
+خانم پارک؟
مثلا میخواستم جوری رفتار کنم که ندیده بودمش
م/ج:عروس قشنگم اصلا ازت خبری نبود
هم تعجب کرده بودم هم خجالت میکشیدم
+اوهوم...شما خوبین
م/ج:من خوبم...ولی انگار با یه نفر حرف میزدی
+آه بله معرفی نکردم آنتونی کوئین دوستم هستن از طریق شرکت باهاشون دوست شدم
م/ج:آهان خوب پس من که تا اینجا اومدم باهم بریم پیش جیمین؟
+مامان فعلا نمیتونم بعدا میریم باشه؟فعلا برات سوپرایز هم دارم
م/ج:باشه...من برم
+نه کجا میری بیا بشین پی خودمون
م/ج:باشه پس بشینم
باهم نشستیم
کوئین:سلام من کوئین هستم
م/ج:سلام منم مادرشوهر سوجین هستم میتونی منو خانم پارک صدا کنین
از حرف زدنش خندم میگرفت خیلی دلم براش تنگ شده هیییی مامانم که اصلا ازش خبر نیس ولی خداروشکر تونستم خانم پارک رو ببینم
م/ج:خوب از خودتون بگین چند سالتونه؟
کوئین:من ۲۸ سالمه و تو همین شرکت ال جی کار میکنم
م/ج:آهان منم همین طرفا دنبال دوستم میگشتم اونم با دخترش اومده بود کافه ولی انگار زودتر از من رفته بود میخواستم سوپرایزش کنم ولی انگار زود رفتن
+اشکال نداره باز که اومدی پیش من
م/ج:اوهوم...
بعد اینکه قهوه رو خوردیم و باهم صمیمی تر شدیم کم کم میخواستیم بریم
م/ج:خیلی خوش گذشت ممنون
فعلا تا اینجا تونستم بزارم خوابم میاد بای بای
رفتیم داخل به زور دوتا میز و صندلی پیدا کردیم و نشستیم به اطراف نگاه میکردم
+اینجا همیشه شلوغه؟
کوئین:تقریبا اره..چون سمت شرکتمون هست نصفشون بچه های شرکت ما هستند
+اوه پس درست حدس زدم
کوئین:اوهوم...چی میخوری؟
+قهوه ساده
بعد اینکه گارسون سفارش هامون رو گرفت رفت به اطراف نگاه میکردم خیلی شلوغ بود طبقه بالا پر از آدم بود طبقه پایین شاید دو سه تا از صندلی ها خالی بود همینطوری داشتم نگاه میکردم که یه خانم آشنا رو دیدم...وایسا ببینم این مامان جیمین نیس؟هن؟انقدر چشام بزدگ شده بود که کوئین با تعجب بهم نگاه میکرد
کوئین:سوجین حالت خوبه؟
+من..من خوبم فقط یه لحظه
(مامان جیمین رو با م/ج میزارم)
م/ج: سوجین؟
+خانم پارک؟
مثلا میخواستم جوری رفتار کنم که ندیده بودمش
م/ج:عروس قشنگم اصلا ازت خبری نبود
هم تعجب کرده بودم هم خجالت میکشیدم
+اوهوم...شما خوبین
م/ج:من خوبم...ولی انگار با یه نفر حرف میزدی
+آه بله معرفی نکردم آنتونی کوئین دوستم هستن از طریق شرکت باهاشون دوست شدم
م/ج:آهان خوب پس من که تا اینجا اومدم باهم بریم پیش جیمین؟
+مامان فعلا نمیتونم بعدا میریم باشه؟فعلا برات سوپرایز هم دارم
م/ج:باشه...من برم
+نه کجا میری بیا بشین پی خودمون
م/ج:باشه پس بشینم
باهم نشستیم
کوئین:سلام من کوئین هستم
م/ج:سلام منم مادرشوهر سوجین هستم میتونی منو خانم پارک صدا کنین
از حرف زدنش خندم میگرفت خیلی دلم براش تنگ شده هیییی مامانم که اصلا ازش خبر نیس ولی خداروشکر تونستم خانم پارک رو ببینم
م/ج:خوب از خودتون بگین چند سالتونه؟
کوئین:من ۲۸ سالمه و تو همین شرکت ال جی کار میکنم
م/ج:آهان منم همین طرفا دنبال دوستم میگشتم اونم با دخترش اومده بود کافه ولی انگار زودتر از من رفته بود میخواستم سوپرایزش کنم ولی انگار زود رفتن
+اشکال نداره باز که اومدی پیش من
م/ج:اوهوم...
بعد اینکه قهوه رو خوردیم و باهم صمیمی تر شدیم کم کم میخواستیم بریم
م/ج:خیلی خوش گذشت ممنون
فعلا تا اینجا تونستم بزارم خوابم میاد بای بای
۱۴.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.