بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 72)
یونا: اره اومدنی تریاک زدم اومدم... ایش "ویپشو از تو کیفش برداشت و شروع به کشیدن کرد"
ات: بازم اونو اورده ای خدا
"سرشو به نشونه تاسف تکون داد و به سمت اشپزخونه رفت و مشغول درست کردن قهوه بود که در همین دقایق موبایل ات که کنار یونا بود روی مبل به صدا در اومد.... یونا سرشو طرف گوشی برگردوند که با اسم"
( ❤️My Heart❤️)
"روبه رو شد... یه ابروشو انداخت بالا و گوشی رو برداشت و جواب داد"
یونا: الو؟
تهیونگ: الو ات؟
"یونا با شنیدن صدای تهیونگ لب پایینش گاز گرفت و چشماش گشاد شدن که هل شد و گوشی رو قطع کرد و گذاشت کنار و دستشو گذاشت جلو دهنش و شروع به خندیدن کرد.... ات همون لحظه با سینی ای که 2 لیوان قهوه روش بود طرف یونا اومد و گذاشت رو میز و نشست کنارش و بهش نگاه کرد و یه ابروشو داد بالا و گفت"
ات: به چی میخندی؟
یونا: "دستشو برداشت ولی همچنان میخندید" یه سوال بپرسم؟
ات: جانم؟
یونا: تو تهیونگ رو چی سیو کردی تو گوشیت؟
ات: خب.... چطور؟
یونا: بگوووو
ات: "سرشو انداخت پایین و با تردید گفت" مای هارت سیو کردمش....
یونا: ای وای "بلند بلند میخندید" چند دقیقه پیش قلبت زنگ زده بود جواب دادم نمیدونستم که عشقته... با شنیدن صداش هل شدم قطع کردم گوشیو "یدونه زد تو سرش و میخندید"
ات: "با چشمای تقریبا گشاد نگاهش کرد" ای عوضی... برای چی خب جواب دادی اصلااا تو بزنم بمیریییی "زد تو سر یونا و به اطراف مبل نگاه میکرد و دنبال گوشی بود" گوشیم کووو؟
یونا: "کمی سرفه کرد و از کنارش گوشی رو داد بهش" دهنت سرویس فقط.... ولی قیافه ی تهیونگ دیدنیه ببینی مای هارت سیوش کردی....
ات: خفه شو تو.... "پاهاشو بیشگون گرفت"
یونا: آخخخ وحشییی "اون جایی که بیشگون گرفت رو میمالید"
"ات شماره تهیونگ گرفت و گوشی رو گذاشت پشت گوشش و بلند شد"
ات: الان میام... "قدم هاشو سمت اشپزخونه برداشت.... یونا رفتنش تماشا کرد و زیر لبی گفت"
یونا: عجب.... "لیوان قهوه اشو برداشت و فوت میکرد و اروم میخورد"
...
ات: الووو تهیونگ... "اروم"
تهیونگ: الو.... پس کجایی تو دختر... خوبه حالا گفتم گوشیت کنارت باشه ها....
ات: اخ ببخشید اشپزخونه بودم یونا بی خبر جواب داد و خب قطع کرد
تهیونگ: خب حالا نمیخواد توضیح بدی... فقط اماده اید؟ تقریبا اینجا همه چی اوکیه...
ات: ام الان میای دنبالمون؟
تهیونگ: اره...
ات: خیلی خب...
تهیونگ: فقط ات یه لباس قشنگ بپوش به یونا ام بده بپوشه چون میخوایم عکس اینا بگیریم لباسا مناسب باشه حداقل...
ات: اوکیه...
تهیونگ: باشه پس 10 دقیقه دیگه جلوی درم خدافظ
"قطع کرد"
..
شرط: 50 لایک
20 کامنت
(𝐏𝐚𝐫𝐭 72)
یونا: اره اومدنی تریاک زدم اومدم... ایش "ویپشو از تو کیفش برداشت و شروع به کشیدن کرد"
ات: بازم اونو اورده ای خدا
"سرشو به نشونه تاسف تکون داد و به سمت اشپزخونه رفت و مشغول درست کردن قهوه بود که در همین دقایق موبایل ات که کنار یونا بود روی مبل به صدا در اومد.... یونا سرشو طرف گوشی برگردوند که با اسم"
( ❤️My Heart❤️)
"روبه رو شد... یه ابروشو انداخت بالا و گوشی رو برداشت و جواب داد"
یونا: الو؟
تهیونگ: الو ات؟
"یونا با شنیدن صدای تهیونگ لب پایینش گاز گرفت و چشماش گشاد شدن که هل شد و گوشی رو قطع کرد و گذاشت کنار و دستشو گذاشت جلو دهنش و شروع به خندیدن کرد.... ات همون لحظه با سینی ای که 2 لیوان قهوه روش بود طرف یونا اومد و گذاشت رو میز و نشست کنارش و بهش نگاه کرد و یه ابروشو داد بالا و گفت"
ات: به چی میخندی؟
یونا: "دستشو برداشت ولی همچنان میخندید" یه سوال بپرسم؟
ات: جانم؟
یونا: تو تهیونگ رو چی سیو کردی تو گوشیت؟
ات: خب.... چطور؟
یونا: بگوووو
ات: "سرشو انداخت پایین و با تردید گفت" مای هارت سیو کردمش....
یونا: ای وای "بلند بلند میخندید" چند دقیقه پیش قلبت زنگ زده بود جواب دادم نمیدونستم که عشقته... با شنیدن صداش هل شدم قطع کردم گوشیو "یدونه زد تو سرش و میخندید"
ات: "با چشمای تقریبا گشاد نگاهش کرد" ای عوضی... برای چی خب جواب دادی اصلااا تو بزنم بمیریییی "زد تو سر یونا و به اطراف مبل نگاه میکرد و دنبال گوشی بود" گوشیم کووو؟
یونا: "کمی سرفه کرد و از کنارش گوشی رو داد بهش" دهنت سرویس فقط.... ولی قیافه ی تهیونگ دیدنیه ببینی مای هارت سیوش کردی....
ات: خفه شو تو.... "پاهاشو بیشگون گرفت"
یونا: آخخخ وحشییی "اون جایی که بیشگون گرفت رو میمالید"
"ات شماره تهیونگ گرفت و گوشی رو گذاشت پشت گوشش و بلند شد"
ات: الان میام... "قدم هاشو سمت اشپزخونه برداشت.... یونا رفتنش تماشا کرد و زیر لبی گفت"
یونا: عجب.... "لیوان قهوه اشو برداشت و فوت میکرد و اروم میخورد"
...
ات: الووو تهیونگ... "اروم"
تهیونگ: الو.... پس کجایی تو دختر... خوبه حالا گفتم گوشیت کنارت باشه ها....
ات: اخ ببخشید اشپزخونه بودم یونا بی خبر جواب داد و خب قطع کرد
تهیونگ: خب حالا نمیخواد توضیح بدی... فقط اماده اید؟ تقریبا اینجا همه چی اوکیه...
ات: ام الان میای دنبالمون؟
تهیونگ: اره...
ات: خیلی خب...
تهیونگ: فقط ات یه لباس قشنگ بپوش به یونا ام بده بپوشه چون میخوایم عکس اینا بگیریم لباسا مناسب باشه حداقل...
ات: اوکیه...
تهیونگ: باشه پس 10 دقیقه دیگه جلوی درم خدافظ
"قطع کرد"
..
شرط: 50 لایک
20 کامنت
۶.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.