مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟑
۳ سال بعد....
صبح با خوردن نور خوشید به چشم هام از خواب بیدار شدم و با جای خالی کوک مواجه شدم اهههههههههههه شت دوباره پیشم نیست از و تخت بلند شدم در تراس باز کردم که یه نامه کنار عسلی تخت پیدا کردم
نامه
سلام بیبی گرلم ببخشید تنهات گذاشتم ولی قول میدم شب برات جبران کنم.ددی جونگکوک تو♡
با آخر نامه ش خندم گرفت رفتن یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردن و شونه زدم بعد یه لباس راحتی پوشیدم خب از اونجا زیاد حوصله ندارم پس شرکت نمیرم رفتم توی تراس نشستم که در اتاق باز شد خدمتکارا صبحونه رو چیندن رو میز رفتن منم شروع کردم به خوردن به صبحونه نشستم که فیلم بیبنم که یهوو حالت تهوع گرفتم رفتم دسشویی چند وقته اینجوری شدم باید برم دکتر رفتم یه لباس پوشیدم سوار ماشین شدم راه افتادم طرف مطب دکتر کمی وایسادم که نوبتم شد و رفتم داخل مشکل رو برای دکتره گفتم اونم چند تا آزمایش نوشت و گفت یه بیبی چک بگیرم بعد از آزمایش ها رفتم دسشویی بعد چند مین اومدم بیرون عرررررررررررر دوتا خط افتاده حامله ام برای اینکه مطمعن شم جواب آزمایش هارو گرفتم همراه سونوگرافی ام رفتم پیش دکتر که اونم گفت که حامله ام خیلی ذوق داشتممممممممم بلخره مامان شدمممممممممم هواراااااااااااا رفتم خونه رو برای شب درست کردم غذای مورد علاقه کوک درست کردم به رفتم یکم به خودم رسیدم ساعت ۱۱ شب بود که کوک رسید
+سلام گرلم
_سلام کوکی جونم
+اوووو خبریه!؟
_امممم برو یه دوش بگیر بیا بعد غذا برات تعریف کنم
+ چشم خانومم
کوک رفت منم میز رو چیندم که کوک هم اومد شام خوردیم ظرفا هارو جمع کردیم که رفتم یه جعبه کوچولو آوردم گذاشتم جلوی کوک
+ات تولدمه!؟
_اوفففب نع بابا حالا اینو باز کن(ذوق)
+باشه (خنده)
ویو کوک
جعبه رو که باز کردم دیدم توش یه بیبی چکه با یه سونوگرافی دوتا کفش کوچولو یه متن متن رو خوندم
"مامانی و بابایی دارم میام کلی ازیتون کنم"
رفتم تو شوک ات حامله بود برگام از ذوق زیاد ات بغل کردم تو هوا چرخوندم
+مرسی اتم مرسی که کمک کردی بابا شم
_(خنده)
بعد منو گذاشت زمین که یهوو قیافه ش پوکر شد
_کوک چیزی شده(نگران)
+نع فقط به خاطر این کوچولو نمی تونیم تا ۹ ماه باهم س..
_عههههههه چه بهتر منم راحت میشم بعدم ۹ ماه نع ۱۲ ماه تا ۳ ماه بعدش هم چون تازه زایمان کردم نمیشه
+هههههههههههههههه یعنی تا ۱ سال من نمی تونمممممم
_بتونننننننن(خنده)
+(پوکر فیس)
_کوک ناراحت نشو دیگه به جاش وقتی این کوچولو به دنیا اومد کلیییی باهاش سرگرم میشیم
+اهیییییییی چکنم دیگه
_(خنده)
+ولی من برای امشب برنامه داشتم نمیشه فقط یه بار(کیوت)
_عهههههه حالا منظورت از نامه صبح فهمیدم
+آره (لبخند شیطانی)
_نههههههه بچه آسیب می بینه عه
+اوفففففف باشه
روح نباشید و لایک کنید بعد اگه دیدن گاهی پارت هارو خیلی دیر به دیر گذاشتم بخاطر اینکه گاهی ویسگون ام کامل می پره پس یکم صبر کنید دوباره ویسگون بالا بیاد بعد میزارم 🌚🦋
اسلاید ۲ لباسی که ات برای اینکه به کوک بگه حامله بود
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟑
۳ سال بعد....
صبح با خوردن نور خوشید به چشم هام از خواب بیدار شدم و با جای خالی کوک مواجه شدم اهههههههههههه شت دوباره پیشم نیست از و تخت بلند شدم در تراس باز کردم که یه نامه کنار عسلی تخت پیدا کردم
نامه
سلام بیبی گرلم ببخشید تنهات گذاشتم ولی قول میدم شب برات جبران کنم.ددی جونگکوک تو♡
با آخر نامه ش خندم گرفت رفتن یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردن و شونه زدم بعد یه لباس راحتی پوشیدم خب از اونجا زیاد حوصله ندارم پس شرکت نمیرم رفتم توی تراس نشستم که در اتاق باز شد خدمتکارا صبحونه رو چیندن رو میز رفتن منم شروع کردم به خوردن به صبحونه نشستم که فیلم بیبنم که یهوو حالت تهوع گرفتم رفتم دسشویی چند وقته اینجوری شدم باید برم دکتر رفتم یه لباس پوشیدم سوار ماشین شدم راه افتادم طرف مطب دکتر کمی وایسادم که نوبتم شد و رفتم داخل مشکل رو برای دکتره گفتم اونم چند تا آزمایش نوشت و گفت یه بیبی چک بگیرم بعد از آزمایش ها رفتم دسشویی بعد چند مین اومدم بیرون عرررررررررررر دوتا خط افتاده حامله ام برای اینکه مطمعن شم جواب آزمایش هارو گرفتم همراه سونوگرافی ام رفتم پیش دکتر که اونم گفت که حامله ام خیلی ذوق داشتممممممممم بلخره مامان شدمممممممممم هواراااااااااااا رفتم خونه رو برای شب درست کردم غذای مورد علاقه کوک درست کردم به رفتم یکم به خودم رسیدم ساعت ۱۱ شب بود که کوک رسید
+سلام گرلم
_سلام کوکی جونم
+اوووو خبریه!؟
_امممم برو یه دوش بگیر بیا بعد غذا برات تعریف کنم
+ چشم خانومم
کوک رفت منم میز رو چیندم که کوک هم اومد شام خوردیم ظرفا هارو جمع کردیم که رفتم یه جعبه کوچولو آوردم گذاشتم جلوی کوک
+ات تولدمه!؟
_اوفففب نع بابا حالا اینو باز کن(ذوق)
+باشه (خنده)
ویو کوک
جعبه رو که باز کردم دیدم توش یه بیبی چکه با یه سونوگرافی دوتا کفش کوچولو یه متن متن رو خوندم
"مامانی و بابایی دارم میام کلی ازیتون کنم"
رفتم تو شوک ات حامله بود برگام از ذوق زیاد ات بغل کردم تو هوا چرخوندم
+مرسی اتم مرسی که کمک کردی بابا شم
_(خنده)
بعد منو گذاشت زمین که یهوو قیافه ش پوکر شد
_کوک چیزی شده(نگران)
+نع فقط به خاطر این کوچولو نمی تونیم تا ۹ ماه باهم س..
_عههههههه چه بهتر منم راحت میشم بعدم ۹ ماه نع ۱۲ ماه تا ۳ ماه بعدش هم چون تازه زایمان کردم نمیشه
+هههههههههههههههه یعنی تا ۱ سال من نمی تونمممممم
_بتونننننننن(خنده)
+(پوکر فیس)
_کوک ناراحت نشو دیگه به جاش وقتی این کوچولو به دنیا اومد کلیییی باهاش سرگرم میشیم
+اهیییییییی چکنم دیگه
_(خنده)
+ولی من برای امشب برنامه داشتم نمیشه فقط یه بار(کیوت)
_عهههههه حالا منظورت از نامه صبح فهمیدم
+آره (لبخند شیطانی)
_نههههههه بچه آسیب می بینه عه
+اوفففففف باشه
روح نباشید و لایک کنید بعد اگه دیدن گاهی پارت هارو خیلی دیر به دیر گذاشتم بخاطر اینکه گاهی ویسگون ام کامل می پره پس یکم صبر کنید دوباره ویسگون بالا بیاد بعد میزارم 🌚🦋
اسلاید ۲ لباسی که ات برای اینکه به کوک بگه حامله بود
۴.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.