سهم من،
سهم من،
آسمانیست که آویختن پردهای
آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهٔ
متروکست و به چیزی در پوسیدگی و
غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی
در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد..
میدانم، میدانم، میدانم
آسمانیست که آویختن پردهای
آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهٔ
متروکست و به چیزی در پوسیدگی و
غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی
در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد..
میدانم، میدانم، میدانم
۳.۸k
۲۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.