دست نیافتنی
دست نیافتنی 🖤
part_4
از زبان ات
بهش لبخند زدم و هر دومون روی صندلی آرایشگاه نشستیم آرایشگرا اومدن بالا سرمون و آرایشمون کردن
وقتی کارشون باهام تموم همونطور که روی صندلیم نشسته بودم خودمو تو آینه نگاه کردم یدفه چلسی اومد بالا سرم
چلسی: خیلی خوشگل شدی ها خانوم کیم ات
از صندلیم بلند شدم و روبه روش وایسادم بهم گفت که برم اتاق پرو و لباسامو عوض کنم و خودشم رفت تا لباساشو عوض کنه
منم لباسمو از آویز لباس ها برداشتم و رفتم تو اتاق پرو و لباسمو از کاورش در آوردم و پوشیدمش از اتاق پرو اومدم بیرون که چلسی رو روبه روی آینه دیدم که داشت خودشو از سر تا پا برسی می کرد
وقتی خودشو کاملا تو آینه دید زد برگشت سمتم و اومد پیشم
چلسی: وای ات چه خوشگل شدی هاااا داداشم تهیونگ که نیست البته شاید امروز بخاطر اینکه تولدمه برگرده اما شایدم نیاد... پس برای کی انقدر خوشگل شدی هان؟ مشکوکی ها
ات: چلسی جونم آروم باش تو روز تولدت یه وقت سکته نکنی بیوفتی رو دستمون اون وقت من چیکار کنم؟
با حرفم خندش گرفت بعد رفتیم سمت راه پله ها و ازشون آروم پایین اومدیم چون پاشنه ی کفشامون خیلی بلند بود اما دیگه به راه رفتن با این کفش ها عادت کرده بودم از بس که چلسی بهم میگفت که با کفش پاشنه دار راه برم چون جذابه
از آرایشگاه اومدیم بیرون و رفتیم سوار ماشین سفید لوکسی شدیم که روبه روی در آرایشگاه بود
رسیدیم جایی که توش جشن تولد برگزار میشد اول ورودیش یه فضای باز دلنواز داره بعد که بیشتر رفتیم وارد یه سالنی شدیم که روپوشش بسته بود شدیم همه جا زرق و برق می زد و همه چی لوکس و خوشگل بود تم تولد چلسی بنفش و صورتی و سفید بود ترکیب رنگ عالی بود
کل خانوادشون اومده بودن تو این جمع پونصد نفره چشمم همش دنبال تهیونگ بود امید وار بودم که امشب بتونم بعد از یک سال دوباره ببینمش چلسی گفت که شاید امشب تهیونگ از آمریکا برگرده اما هرچقدر که گشتم نتونستم پیداش کنم
نوبت باز کردن کادو ها بود و هرکی یه چیزی کادو داد وقتی نوبت به من رسید بهش یه آنباکسینگ گنده که توش همه چی بود از جواهرات تا شکلات و یه سری خرت و پرت که می دونستم چلسی عاشقشون میشه کادو دادم
اومد جلو و منو تو بغلش گرفت و منم بغلش کردم
چلسی: مرسی ات جونم تو خودت بودنت برام یه هدیست خوشگلم تو مثل خواهر کوچیکمی قربونت برم
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم همه تمومی کادو ها رو دادن دیگه آخرای جشن بود که یدفه صدای یه نفر از انتهای سالن اومد همه برگشتن طرفش این همون صدای آشنایی بود که یک سال پیش شنیدم
part_4
از زبان ات
بهش لبخند زدم و هر دومون روی صندلی آرایشگاه نشستیم آرایشگرا اومدن بالا سرمون و آرایشمون کردن
وقتی کارشون باهام تموم همونطور که روی صندلیم نشسته بودم خودمو تو آینه نگاه کردم یدفه چلسی اومد بالا سرم
چلسی: خیلی خوشگل شدی ها خانوم کیم ات
از صندلیم بلند شدم و روبه روش وایسادم بهم گفت که برم اتاق پرو و لباسامو عوض کنم و خودشم رفت تا لباساشو عوض کنه
منم لباسمو از آویز لباس ها برداشتم و رفتم تو اتاق پرو و لباسمو از کاورش در آوردم و پوشیدمش از اتاق پرو اومدم بیرون که چلسی رو روبه روی آینه دیدم که داشت خودشو از سر تا پا برسی می کرد
وقتی خودشو کاملا تو آینه دید زد برگشت سمتم و اومد پیشم
چلسی: وای ات چه خوشگل شدی هاااا داداشم تهیونگ که نیست البته شاید امروز بخاطر اینکه تولدمه برگرده اما شایدم نیاد... پس برای کی انقدر خوشگل شدی هان؟ مشکوکی ها
ات: چلسی جونم آروم باش تو روز تولدت یه وقت سکته نکنی بیوفتی رو دستمون اون وقت من چیکار کنم؟
با حرفم خندش گرفت بعد رفتیم سمت راه پله ها و ازشون آروم پایین اومدیم چون پاشنه ی کفشامون خیلی بلند بود اما دیگه به راه رفتن با این کفش ها عادت کرده بودم از بس که چلسی بهم میگفت که با کفش پاشنه دار راه برم چون جذابه
از آرایشگاه اومدیم بیرون و رفتیم سوار ماشین سفید لوکسی شدیم که روبه روی در آرایشگاه بود
رسیدیم جایی که توش جشن تولد برگزار میشد اول ورودیش یه فضای باز دلنواز داره بعد که بیشتر رفتیم وارد یه سالنی شدیم که روپوشش بسته بود شدیم همه جا زرق و برق می زد و همه چی لوکس و خوشگل بود تم تولد چلسی بنفش و صورتی و سفید بود ترکیب رنگ عالی بود
کل خانوادشون اومده بودن تو این جمع پونصد نفره چشمم همش دنبال تهیونگ بود امید وار بودم که امشب بتونم بعد از یک سال دوباره ببینمش چلسی گفت که شاید امشب تهیونگ از آمریکا برگرده اما هرچقدر که گشتم نتونستم پیداش کنم
نوبت باز کردن کادو ها بود و هرکی یه چیزی کادو داد وقتی نوبت به من رسید بهش یه آنباکسینگ گنده که توش همه چی بود از جواهرات تا شکلات و یه سری خرت و پرت که می دونستم چلسی عاشقشون میشه کادو دادم
اومد جلو و منو تو بغلش گرفت و منم بغلش کردم
چلسی: مرسی ات جونم تو خودت بودنت برام یه هدیست خوشگلم تو مثل خواهر کوچیکمی قربونت برم
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم همه تمومی کادو ها رو دادن دیگه آخرای جشن بود که یدفه صدای یه نفر از انتهای سالن اومد همه برگشتن طرفش این همون صدای آشنایی بود که یک سال پیش شنیدم
۳.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.