آوای دروغین
آوای دروغین
part13
غذاها رسیدن منم که عاشق مرغ
عین این قحطی زده ها هجوم آوردم به غذا بعد از اینکه نصف غذامو خوردم سرمو بلند کردم تا نوشابه رو بردارم که دیدم همشون با بهت بهم خیره شدن
+چیزی شده؟
تهیونگ:نه نه...راحت باش
لبخند مسخره ای بهش زدم که اونم با لبخند مستطیلی جوابمو داد
بعد اینکه غذامو تموم کردم بلند شدم ظرفارو جمع کنم که دیدم پسرا تازه غذاشونو تا نصف خوردن
من تند تند خوردم یا اینا عین لاکپشت میخورن
دوباره نشستم سرجام تا اونام غذاهاشونو خوردن بعد تقریبا ۱۵ مین غذاشونو خوردن منم پاشدم ظرفارو جمع کردم و ریختم آشغال(پلاستیکی بودن)
نشستم کنار پسرا که چشمم به ساعت خورد
هوففففف هنوز که سرشبه
من حوصلم سر رفته
(تو یا فقط بخور یا بخواب)
باشه
خب داشتم میگفتم حوصلم سر رفته
رو به پسرا کردم:
+من حوصلم سر رفته
یونگی:برو بخواب
+تازه از خواب بیدار شدم•_•
یونگی:عه باشه
جونگکوک بلند شد و رفت آشپزخونه
یکم بعد با کلی بطری سوجو برگشت
یا ابلفزز
جین:یاااا...تو کی اینارو خریدی
عه اینا کی باهم دوست شدن باز
یعنی تنها هدفشون از دعوا قهوه ای شدن من بود•_•
_امروز وقتی داشتیم بر میگشتیم خونه
جین:یعنی من کجای تربیت تو اشتباه کردم
_عه پسر به این گلی و جذابی
ماشالا در و تخته باهم جور شدن
+سقفو بگیرید افتاد
همشون باتعجب برگشتن سمتم
+یه لفظ ایرانیه
نامجون:معنیش چیه؟
+خب وقتی یکی زیادی از خودش تعریف میکنه میگن سقفو بگیرین افتاد
_ممنون آروین خان که انقد به من لطف داری
+خواهش میکنم
جونگ کوک سوجوهارو جلومون گذاشت
+من نمیخورم
_چرا
+بهم نمیسازه
دروغ میگفتم میترسیدم تو عالم مستی خودمو لو بدم و بگم دخترم
_باشه
پاشد رفت و بایه آب پرتقال برگشت و گذاشت جلوم
+مرسی
_خواهش
بعد دره سوجو شو باز کرد و سر کشید من به جای اون گلوم سوخت
ماشالا یکی دوتا سوجو هم نبودن روی میز پر بود از سوجو
پسرا یکی یکی باز میکردن و میخوردن
۳۰ مین بعد
وای خدااا اینارو چقد بی جنبهان
با خنده نگاشون میکردم
یونگی:عشقم رفتهههه(زار میزنه)
_عشقت کیهههه آخه عشق منم نیستتت
یونگی:خوابببب عشقم خوابهههه
_عشق منم شیر موزامه اوناهمم نیستننن
سریع گوشیمو درآوردم و ازشون فیلم گرفتم
عه جی هوپ کجاست
از حموم صدای آب میومد یعنی اون هوشیاره؟
رفتم سمت حموم
با صحنهای که دیدم به معنای واقعی پخش زمین شدم
هوسوک دوشو باز کرده بود و بهش میگفت:
جی هوپ:گریه نکن داداش درست میشه الان اشک منم در میادا
رفتم تو و از اونم فیلم گرفتم بعد گرفتمشو آوردمش بیرون از حموم
یهو دیدم جیمین داره به سمت دیوار میره و داد میزنه
جیمین:بابااا بالاخره اومدی
خواستم بگیرمش ولی دیر شد و رفت توی دیوار
جیمین:بابا عضله در آوردی ها سخت و سفت شدی
نمیدونستم بخندم یا برم از زمین جمعش کنم به سختی نامجون و تهیونگو بردم انداختم رو تختاشون
یکی یکی همه رو بردم گذاشتم جاهاشون
در آخر هم جونگکوکو بردم گذاشتم سره جاش
خوشحالم که نیمه هشیار بودن و میتونستن رو پاهاشون وایسن و راه برن
خودمم رفتم اتاقم و یه لباس راحتی پوشیدم البته نه مثل دفعهی قبل که آبروم بره
part13
غذاها رسیدن منم که عاشق مرغ
عین این قحطی زده ها هجوم آوردم به غذا بعد از اینکه نصف غذامو خوردم سرمو بلند کردم تا نوشابه رو بردارم که دیدم همشون با بهت بهم خیره شدن
+چیزی شده؟
تهیونگ:نه نه...راحت باش
لبخند مسخره ای بهش زدم که اونم با لبخند مستطیلی جوابمو داد
بعد اینکه غذامو تموم کردم بلند شدم ظرفارو جمع کنم که دیدم پسرا تازه غذاشونو تا نصف خوردن
من تند تند خوردم یا اینا عین لاکپشت میخورن
دوباره نشستم سرجام تا اونام غذاهاشونو خوردن بعد تقریبا ۱۵ مین غذاشونو خوردن منم پاشدم ظرفارو جمع کردم و ریختم آشغال(پلاستیکی بودن)
نشستم کنار پسرا که چشمم به ساعت خورد
هوففففف هنوز که سرشبه
من حوصلم سر رفته
(تو یا فقط بخور یا بخواب)
باشه
خب داشتم میگفتم حوصلم سر رفته
رو به پسرا کردم:
+من حوصلم سر رفته
یونگی:برو بخواب
+تازه از خواب بیدار شدم•_•
یونگی:عه باشه
جونگکوک بلند شد و رفت آشپزخونه
یکم بعد با کلی بطری سوجو برگشت
یا ابلفزز
جین:یاااا...تو کی اینارو خریدی
عه اینا کی باهم دوست شدن باز
یعنی تنها هدفشون از دعوا قهوه ای شدن من بود•_•
_امروز وقتی داشتیم بر میگشتیم خونه
جین:یعنی من کجای تربیت تو اشتباه کردم
_عه پسر به این گلی و جذابی
ماشالا در و تخته باهم جور شدن
+سقفو بگیرید افتاد
همشون باتعجب برگشتن سمتم
+یه لفظ ایرانیه
نامجون:معنیش چیه؟
+خب وقتی یکی زیادی از خودش تعریف میکنه میگن سقفو بگیرین افتاد
_ممنون آروین خان که انقد به من لطف داری
+خواهش میکنم
جونگ کوک سوجوهارو جلومون گذاشت
+من نمیخورم
_چرا
+بهم نمیسازه
دروغ میگفتم میترسیدم تو عالم مستی خودمو لو بدم و بگم دخترم
_باشه
پاشد رفت و بایه آب پرتقال برگشت و گذاشت جلوم
+مرسی
_خواهش
بعد دره سوجو شو باز کرد و سر کشید من به جای اون گلوم سوخت
ماشالا یکی دوتا سوجو هم نبودن روی میز پر بود از سوجو
پسرا یکی یکی باز میکردن و میخوردن
۳۰ مین بعد
وای خدااا اینارو چقد بی جنبهان
با خنده نگاشون میکردم
یونگی:عشقم رفتهههه(زار میزنه)
_عشقت کیهههه آخه عشق منم نیستتت
یونگی:خوابببب عشقم خوابهههه
_عشق منم شیر موزامه اوناهمم نیستننن
سریع گوشیمو درآوردم و ازشون فیلم گرفتم
عه جی هوپ کجاست
از حموم صدای آب میومد یعنی اون هوشیاره؟
رفتم سمت حموم
با صحنهای که دیدم به معنای واقعی پخش زمین شدم
هوسوک دوشو باز کرده بود و بهش میگفت:
جی هوپ:گریه نکن داداش درست میشه الان اشک منم در میادا
رفتم تو و از اونم فیلم گرفتم بعد گرفتمشو آوردمش بیرون از حموم
یهو دیدم جیمین داره به سمت دیوار میره و داد میزنه
جیمین:بابااا بالاخره اومدی
خواستم بگیرمش ولی دیر شد و رفت توی دیوار
جیمین:بابا عضله در آوردی ها سخت و سفت شدی
نمیدونستم بخندم یا برم از زمین جمعش کنم به سختی نامجون و تهیونگو بردم انداختم رو تختاشون
یکی یکی همه رو بردم گذاشتم جاهاشون
در آخر هم جونگکوکو بردم گذاشتم سره جاش
خوشحالم که نیمه هشیار بودن و میتونستن رو پاهاشون وایسن و راه برن
خودمم رفتم اتاقم و یه لباس راحتی پوشیدم البته نه مثل دفعهی قبل که آبروم بره
۳.۹k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.