PART SEVEN
(در همان زمان اما مکانی دیگر)
رستوران پیر گاگانیر کره ی جنوبی سئول :
با چشم هایی قرمز به فرد روبه رویش نگاه میکرد که با بی خیالیه تمام در حال خوردن نودل دست ساز فلفلی رستوران بود و انگار نه انگار که برای کار دیگری آنجا بودند...
نگاهش را به برنج و گوشت خودش داد حتی میل برای خورن یک قاشق هم نداشت.
%چرا نمیخوری جانگکوک ؟
_ از غذا های اینجا خوشم نمیاد..
با گفتن این حرف مرد هل شده با دستمالی گوشه ی لبش را تمیز کرد و گفت:
% چی ؟ چرا ؟ اخه خودت گفتی بیایم اینجا من اگه میدونست..
_ نیازی به نگرانی نیست...دلیل پیشنهادم به اینجا هم فضای اروم و دنجش بود...در ضمن من منتظر دلیل ناگهانی حضورتون اون هم بعد شش ماه به اینجا هستم نخست وزیر
جیهوپ با شنیدن سمتش از زبان مرد سریع نگاهی به اطراف انداخت و سپس با نگرانی گفت :
_ جونگکوک شی درسته که بادیگارد هام دورادور در حال محافظت هستن ولی دلیل نمیشه که شما به این راحتی سمت من رو به زبان بیارید...نکنه یادتون رفته که تو چه موقعیتی هستیم؟
_ نیازی به نگرانی نیست کسی متوجه مکالمه ی ما نمیشه حالا اگه غذاتون رو میل کردید منتظرم تا صحبت هاتون رو بشنوم و دنبال دلیل موجه ای هم هستم آیا متوجه میشید چی میگم هوسوک شی ؟
مرد با کمی اضطراب سر تکان میدهد و سعی میکند تا افکارش را مرتب کند...به هر حال هر چقدر هم که حرفه ای میبود باز هم در برابر جئون جانگکوک احساس ضعیف بودن میکرد آن مرد سلطه ی عجیبی داشت و مطمئنن با چشم های همیشه قرمزش هم میتوانست فرد مقابلش را به زانو درآورد.
% درباره ی ماموریتت باید شنیده باشی
با تایید مرد ادامه میدهد:
% با توجه به خبر های که به دستمون رسیده زمان جذب نیرو برای حکومت شمال چهار روز دیگست و تو باید فردا عازم سفر بشی...
رستوران پیر گاگانیر کره ی جنوبی سئول :
با چشم هایی قرمز به فرد روبه رویش نگاه میکرد که با بی خیالیه تمام در حال خوردن نودل دست ساز فلفلی رستوران بود و انگار نه انگار که برای کار دیگری آنجا بودند...
نگاهش را به برنج و گوشت خودش داد حتی میل برای خورن یک قاشق هم نداشت.
%چرا نمیخوری جانگکوک ؟
_ از غذا های اینجا خوشم نمیاد..
با گفتن این حرف مرد هل شده با دستمالی گوشه ی لبش را تمیز کرد و گفت:
% چی ؟ چرا ؟ اخه خودت گفتی بیایم اینجا من اگه میدونست..
_ نیازی به نگرانی نیست...دلیل پیشنهادم به اینجا هم فضای اروم و دنجش بود...در ضمن من منتظر دلیل ناگهانی حضورتون اون هم بعد شش ماه به اینجا هستم نخست وزیر
جیهوپ با شنیدن سمتش از زبان مرد سریع نگاهی به اطراف انداخت و سپس با نگرانی گفت :
_ جونگکوک شی درسته که بادیگارد هام دورادور در حال محافظت هستن ولی دلیل نمیشه که شما به این راحتی سمت من رو به زبان بیارید...نکنه یادتون رفته که تو چه موقعیتی هستیم؟
_ نیازی به نگرانی نیست کسی متوجه مکالمه ی ما نمیشه حالا اگه غذاتون رو میل کردید منتظرم تا صحبت هاتون رو بشنوم و دنبال دلیل موجه ای هم هستم آیا متوجه میشید چی میگم هوسوک شی ؟
مرد با کمی اضطراب سر تکان میدهد و سعی میکند تا افکارش را مرتب کند...به هر حال هر چقدر هم که حرفه ای میبود باز هم در برابر جئون جانگکوک احساس ضعیف بودن میکرد آن مرد سلطه ی عجیبی داشت و مطمئنن با چشم های همیشه قرمزش هم میتوانست فرد مقابلش را به زانو درآورد.
% درباره ی ماموریتت باید شنیده باشی
با تایید مرد ادامه میدهد:
% با توجه به خبر های که به دستمون رسیده زمان جذب نیرو برای حکومت شمال چهار روز دیگست و تو باید فردا عازم سفر بشی...
۵۳۹
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.