فیک کوک ( اعتماد)پارت۷۰
از زبان ا/ت
برگشتیم عمارت
از همه یه شب بخیر گرفتم و رفتم طبقه بالا توی اتاقمون جونگ کوک هم پشت من وارد اتاق شد
یاده هارد افتادم برگشتم سمت جونگ کوک و گفتم : من یه لحظه برم پیشه جیسان بیام
دستاش رو دوره کمرم حلقه کرد و گونم رو بوسید و گفت : زود برو بیا
با لبخند چپکی نگاش کردم و گفتم : با این کارات منو هوایی نکنااا
بالاخره از اتاق خارج شدم به بهانه جیسان ولی رفتم توی اتاق خودم هارد رو گذاشتم زیره تخت و برگشتم توی اتاقمون هنوزم استرس داشتم
جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بود و دستش رو گذاشته بود روی چشماش
فوراً لباسام رو عوض کردم رفتم روی تخت دراز کشیدم و لحاف رو کشیدم روم
برای اینکه استرسم کم بشه گفتم : جونگ کوک؟
گفت : هوم
گفتم : بغلم کن ( خجالتم نمیکشه 🤣💔)
برگشت سمتم و بغلم کرد با فکر اینکه توی اون هارد چی میتونه باشه گفتم : جونگ کوک خیلی دوست دارم
پیشونیم رو بوسید و گفت : منم
اولین بار ابراز علاقه میکنه بالاخره چشمام رو بستم و با کلی استرس خوابیدم
( فردا )
از زبان ا/ت
دیشب اینقدر اظطراب داشتم که هر چند دقیقه یه بار بیدار میشدم بعد از اینکه مطمئن شدم جونگ کوک رفت
رفتم سمت اتاق جیسان میدونم جونگ کوک بهش گفته بود گوشی و لپ تاپش رو در اختیار من نزاره واسه همین پنهانی وارد اتاق جیسان شدم و لپ تاپش رو برداشتم امیدوارم بخاطر این ببخشتم
برگشتیم عمارت
از همه یه شب بخیر گرفتم و رفتم طبقه بالا توی اتاقمون جونگ کوک هم پشت من وارد اتاق شد
یاده هارد افتادم برگشتم سمت جونگ کوک و گفتم : من یه لحظه برم پیشه جیسان بیام
دستاش رو دوره کمرم حلقه کرد و گونم رو بوسید و گفت : زود برو بیا
با لبخند چپکی نگاش کردم و گفتم : با این کارات منو هوایی نکنااا
بالاخره از اتاق خارج شدم به بهانه جیسان ولی رفتم توی اتاق خودم هارد رو گذاشتم زیره تخت و برگشتم توی اتاقمون هنوزم استرس داشتم
جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بود و دستش رو گذاشته بود روی چشماش
فوراً لباسام رو عوض کردم رفتم روی تخت دراز کشیدم و لحاف رو کشیدم روم
برای اینکه استرسم کم بشه گفتم : جونگ کوک؟
گفت : هوم
گفتم : بغلم کن ( خجالتم نمیکشه 🤣💔)
برگشت سمتم و بغلم کرد با فکر اینکه توی اون هارد چی میتونه باشه گفتم : جونگ کوک خیلی دوست دارم
پیشونیم رو بوسید و گفت : منم
اولین بار ابراز علاقه میکنه بالاخره چشمام رو بستم و با کلی استرس خوابیدم
( فردا )
از زبان ا/ت
دیشب اینقدر اظطراب داشتم که هر چند دقیقه یه بار بیدار میشدم بعد از اینکه مطمئن شدم جونگ کوک رفت
رفتم سمت اتاق جیسان میدونم جونگ کوک بهش گفته بود گوشی و لپ تاپش رو در اختیار من نزاره واسه همین پنهانی وارد اتاق جیسان شدم و لپ تاپش رو برداشتم امیدوارم بخاطر این ببخشتم
۲۶۸.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.