بچه بودن طاهاسtaham
part 24
#شکیب
طاها درو وا کرد داشت میرفت داخل ک خودشو پرت کرد رو زمین😐 منم داشتم کمک مبین میکردم نتونسم تعادلمو حفظ کنم منم افتادم رو طاها مبینم افتاد رو من(اخ خدایا چه صحنه با حالی رو از دست دادیما🥺💔)
ط. ایییییی(بچم له شد 😑🥺💔)
ش. تو نمیتونی ادم بشی ن😐
م. درد پاشین
ش. سلطان تو رو مایی چطوری پاشیم😐
م. عه راست میگی😐
ط. خدا داشته عقلو تقسیم میکرده این یا تو دسشویی بوده یا تو گور😂😐😐
ن ر ف ش جررر😂😂😂
م. ایش 😐💔(بچم بیمارستانیش کرده اذیتشم میکنه هقققققققققق🥺😑🤒🤕)
خلاصه بلند شدیم از خیر املتم گذشتیم😂✌🏻😐 میخواستیم بریم بخوابیم فریال من تویه اتاق نازی رها تو یه اتاق مبینم رف تو اون یکی اتاق طاهام گف میترسه پیش مبین بخوابه رف رو مبل خوابید😂😐(اوخ بچم میترسه که😂)
منم رفتم رو تخت فریالو بغل کردم خوابیدم
(نه بابا تعارف نکن 😐🤕💔
حسودیم شد. خو چتونه ایش 😐💔😂😂😂😂)
#طاها
صب بیدار شدم خواسم برم بقیه رو بیدار کنم دیدم نشسن صبحونه میخورن😐💔
ط. اول صبح بخیر دوم چرا دارین بدون من صبحونه میخورین😐💔
ش.عـــــه یـــادم رف بیدارت کنم😅
ط.oops
رفتم نشسم شروع کردم صبحونه خوردن که شکیب گف بریم شمال یاد تفلد بنی افتادم هرچی چایی تو دهنم بودو تف کردم تو صورت شکیب اوپسس😐💔😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
oops
ش. گاووووووو نرررررر😐😐😠
ط. اوپسس معذرت ببشیددد😂😅(تو دلش میگه 😌 البته حقته تا تو باشی منو بیدار کنی بیشول 😂😂😐😐💔💔😌😌😌)
ر. ف. ن. م جرررر 😂😂😂😂
ط. شاتاپ اوک خفه شین 😌 میخوام یه چی بگم فردا تفلد بنیه گف بریم شمال😐🤦🏻♂️
ش. پاشین وسایل جمع کنید تا من دخترارو برسونم لباس بردارن
م. من مریضم طاهاجون خودت کارار وبکن😂✌🏻
ط. my broken heart😐😐💔💔💔(بچم میگه قلبم شکس💔💔😂😂😂)
ش. گمشو ظرفارو بشور طاها
خلاصه شکیب دخترا رو برد لباس بیارن قرار شد ۲ ساعت دیه راه بیوفتیم😌
#شکیب
طاها درو وا کرد داشت میرفت داخل ک خودشو پرت کرد رو زمین😐 منم داشتم کمک مبین میکردم نتونسم تعادلمو حفظ کنم منم افتادم رو طاها مبینم افتاد رو من(اخ خدایا چه صحنه با حالی رو از دست دادیما🥺💔)
ط. ایییییی(بچم له شد 😑🥺💔)
ش. تو نمیتونی ادم بشی ن😐
م. درد پاشین
ش. سلطان تو رو مایی چطوری پاشیم😐
م. عه راست میگی😐
ط. خدا داشته عقلو تقسیم میکرده این یا تو دسشویی بوده یا تو گور😂😐😐
ن ر ف ش جررر😂😂😂
م. ایش 😐💔(بچم بیمارستانیش کرده اذیتشم میکنه هقققققققققق🥺😑🤒🤕)
خلاصه بلند شدیم از خیر املتم گذشتیم😂✌🏻😐 میخواستیم بریم بخوابیم فریال من تویه اتاق نازی رها تو یه اتاق مبینم رف تو اون یکی اتاق طاهام گف میترسه پیش مبین بخوابه رف رو مبل خوابید😂😐(اوخ بچم میترسه که😂)
منم رفتم رو تخت فریالو بغل کردم خوابیدم
(نه بابا تعارف نکن 😐🤕💔
حسودیم شد. خو چتونه ایش 😐💔😂😂😂😂)
#طاها
صب بیدار شدم خواسم برم بقیه رو بیدار کنم دیدم نشسن صبحونه میخورن😐💔
ط. اول صبح بخیر دوم چرا دارین بدون من صبحونه میخورین😐💔
ش.عـــــه یـــادم رف بیدارت کنم😅
ط.oops
رفتم نشسم شروع کردم صبحونه خوردن که شکیب گف بریم شمال یاد تفلد بنی افتادم هرچی چایی تو دهنم بودو تف کردم تو صورت شکیب اوپسس😐💔😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
oops
ش. گاووووووو نرررررر😐😐😠
ط. اوپسس معذرت ببشیددد😂😅(تو دلش میگه 😌 البته حقته تا تو باشی منو بیدار کنی بیشول 😂😂😐😐💔💔😌😌😌)
ر. ف. ن. م جرررر 😂😂😂😂
ط. شاتاپ اوک خفه شین 😌 میخوام یه چی بگم فردا تفلد بنیه گف بریم شمال😐🤦🏻♂️
ش. پاشین وسایل جمع کنید تا من دخترارو برسونم لباس بردارن
م. من مریضم طاهاجون خودت کارار وبکن😂✌🏻
ط. my broken heart😐😐💔💔💔(بچم میگه قلبم شکس💔💔😂😂😂)
ش. گمشو ظرفارو بشور طاها
خلاصه شکیب دخترا رو برد لباس بیارن قرار شد ۲ ساعت دیه راه بیوفتیم😌
۲۵.۷k
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.