دختر خوانده ی هیولا پارت سی و یک
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت سی و یک•••
"نویسنده یا همون آریانا"
انقدر شکه شده بودم که زبونم بند اومده بود. دستامو لای موهام کشیدم و سعی کردم خودمو اروم کنم..
آریانا یه شخصیت فرعی و معلم ورزش الیزابت بود.. قرار بود امشب خود//کشی کنه..
ولی چطور؟ من چطوری وارد جسم آریانا شدم؟ یعنی خودمم مردم که روحم تناسخ کرده؟
صدایی توی ذهنم فریاد زد: راه برگشتی نیست!!
- اره.. راه برگشتی نیست. جسم من مرده..
میشینم رو مبل و به وضعیت فعلی آریانا ردریگو نگاه میکنم..
تلویزیون روشنه ولی صداش کمه.. خونه تاریکه ولی لامپ آشپزخونه روشنه.. ظرفشویی پر از ظرفه.. امروز سه شنبه ست! آشغال ها جلو در بوی گند میدن!
- ایییی ردریگو! چرا حداقل خونه تو تمیز نکردی دخترر!؟
من این جزئیات رو تو رمانم ننوشته بودم.. ولی تنها چیزی که توی این فروپاشی ذهنی یادم هست... عشقه...
- م..من آریانای رمان رو عاشق شدو کردم.....
•••پارت سی و یک•••
"نویسنده یا همون آریانا"
انقدر شکه شده بودم که زبونم بند اومده بود. دستامو لای موهام کشیدم و سعی کردم خودمو اروم کنم..
آریانا یه شخصیت فرعی و معلم ورزش الیزابت بود.. قرار بود امشب خود//کشی کنه..
ولی چطور؟ من چطوری وارد جسم آریانا شدم؟ یعنی خودمم مردم که روحم تناسخ کرده؟
صدایی توی ذهنم فریاد زد: راه برگشتی نیست!!
- اره.. راه برگشتی نیست. جسم من مرده..
میشینم رو مبل و به وضعیت فعلی آریانا ردریگو نگاه میکنم..
تلویزیون روشنه ولی صداش کمه.. خونه تاریکه ولی لامپ آشپزخونه روشنه.. ظرفشویی پر از ظرفه.. امروز سه شنبه ست! آشغال ها جلو در بوی گند میدن!
- ایییی ردریگو! چرا حداقل خونه تو تمیز نکردی دخترر!؟
من این جزئیات رو تو رمانم ننوشته بودم.. ولی تنها چیزی که توی این فروپاشی ذهنی یادم هست... عشقه...
- م..من آریانای رمان رو عاشق شدو کردم.....
۲.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.