پارت17فصل2
پارت17فصل2
کوک: خب منم دوست دارم گریه نکن
ا.ت: وقتی میگی گریه نکن بیشتر گریم میگیره
کوک: میدونی وقتی گریه میکنی جذاب تر میشی
با صدای بلند تر گریه کردم
کوک اومد نزدیکم و دستشو گذاشت جلو صورتم لبشو گذاشت رو لبم که نمیتونستم نفس بکشم
که با دستام بهش ضربه میزدم اونم بیشتر فشار میداد که یکی اومد زد به شیشه ماشین کوک ازم جدا شد
👨🏻: ببخشید ماشینتون رو میتونید جابه جا کنید
کوک:بله الان
ا.ت: 😂
کوک: به چی میخندی
ا.ت: هیچی 😂
کوک😂
ا.ت: تو چرا دیگه میخندی
کوک؛ وقتی میبینم داری میخندی خندم میگیره
ا.ت: خب دیگه جابه جاشو
کوک:باشه بریم خونه دیگه
ا.ت: مگه نمیخوای بری خارج
کوک: اگه میخوای تا برم
خواست از ماشین در بیاد دستشو گرفتم
ا.ت: نه نرو بریم خونه
کوک: میریم خونه ولی درباره اینا دیگه هیچ حرفی نمیزنی حتی گریه هم نمیکنی
ا.ت: چشم فقط بریم
کوک: باشه عزیزم
رسیدیم
کوک صورتشو اورد نزدیکم چشماشو بست خواست بوسم کنه که کمربندش نرسید هر کاری میکرد نتونست
ا.ت: 😂
کوک: بازم که خندیدی😂
کمربندشو باز کرد
کوک: هیییی
ا.ت: چیه بازم ناله میکنی
کوک: هیچی بریم پایین
رفتیم پایین خواستیم درو باز کنیم
دستشو گذاشت رو دستم و دوباره اومد نزدیکم منم هی میرفتم عقب تر که خوردم به دیوار صورتشو اورد نزدیکم من چشمامو بستم
کوک: چرا چشماتو بستی
چشمامو باز کردم و دستشو کنار زدم
دستمو گرفت محکم اومد سمتم بوسم کرد
#کوک
#فیک
#سناریو
کوک: خب منم دوست دارم گریه نکن
ا.ت: وقتی میگی گریه نکن بیشتر گریم میگیره
کوک: میدونی وقتی گریه میکنی جذاب تر میشی
با صدای بلند تر گریه کردم
کوک اومد نزدیکم و دستشو گذاشت جلو صورتم لبشو گذاشت رو لبم که نمیتونستم نفس بکشم
که با دستام بهش ضربه میزدم اونم بیشتر فشار میداد که یکی اومد زد به شیشه ماشین کوک ازم جدا شد
👨🏻: ببخشید ماشینتون رو میتونید جابه جا کنید
کوک:بله الان
ا.ت: 😂
کوک: به چی میخندی
ا.ت: هیچی 😂
کوک😂
ا.ت: تو چرا دیگه میخندی
کوک؛ وقتی میبینم داری میخندی خندم میگیره
ا.ت: خب دیگه جابه جاشو
کوک:باشه بریم خونه دیگه
ا.ت: مگه نمیخوای بری خارج
کوک: اگه میخوای تا برم
خواست از ماشین در بیاد دستشو گرفتم
ا.ت: نه نرو بریم خونه
کوک: میریم خونه ولی درباره اینا دیگه هیچ حرفی نمیزنی حتی گریه هم نمیکنی
ا.ت: چشم فقط بریم
کوک: باشه عزیزم
رسیدیم
کوک صورتشو اورد نزدیکم چشماشو بست خواست بوسم کنه که کمربندش نرسید هر کاری میکرد نتونست
ا.ت: 😂
کوک: بازم که خندیدی😂
کمربندشو باز کرد
کوک: هیییی
ا.ت: چیه بازم ناله میکنی
کوک: هیچی بریم پایین
رفتیم پایین خواستیم درو باز کنیم
دستشو گذاشت رو دستم و دوباره اومد نزدیکم منم هی میرفتم عقب تر که خوردم به دیوار صورتشو اورد نزدیکم من چشمامو بستم
کوک: چرا چشماتو بستی
چشمامو باز کردم و دستشو کنار زدم
دستمو گرفت محکم اومد سمتم بوسم کرد
#کوک
#فیک
#سناریو
۲۰.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.