عشق فراموش شده پارت 45
خلاصه جین هیونگ به هر روشی بود اون مردکو ردضی کرد مرنصم کنه رفتیم عمارت شمالی چان و هیونجینو یونا و سئونگ هو رفتن خوراکی بگیرن هیچی نبود بخوریم
جین هیونگ میخواس واسم سرم بزنه
هانا: نمیخواممم
جین: وایسا یلحظه بچه
هانا: هیونگ نمیخوام درد داره
جین: به جون خودم درد نداره اگه عین بچه ادم وایسی
سوزنو نزدیک دستم کرد که دستمو بردم عقب
نامجون: خدا از دست اینا من چیکارکنم بچه یدقیقه وایسا
هانا: بابا من نمیخوام سرم بزنم
جیهوپ: مجبوری بزنی که رود خوب شی
دوباره سوزنو نزدیک دستم کرد
هانا: اه
جین: من هنوز نزدم که
کوک اومد سرمو گرف گذاش رو سینش یلظه یاد قبلنا افتادم کوک همیشه اینجوری بغلم میکرد منم محکم میچسبیدم بش کاش میشد برگشت به عقب
هانا: تموم نشد؟
کوک: چرا تمومه
هانا: واقعا پس چرا هیچی حس نکردم؟ 🙁
نامجون و شوگا هیونگ پاشدن
هانا: کجا میرین
شوگا: میریم ببینیم چوی درچه حاله
هانا: منم میام
جین: حق نداری تکون بخوری
هانا: یا میخوام برم
جیمین: تو بشین هروقت خوب شدی اونوقت میری
هانا: ولی...
تهیونگ: راس میگه
ای نزاشتن برم خدااا
هانا: حالا من بشینم اینجا چیکار کنم
جین: به صورت هندسام من نگاه کن(😂)
هممون زدیم زیر خنده
جیمین: فیلم ببینیم یا گیم بزنیم؟
همه: گیم
تهیونگ: جیمین پاشو بریم دسته ها و بازی هارو بیاریم
جیمین: بریممم
جیمین و ته رفتن کع چان و یوناوهیونجین و سئونگ هو اومدن
چان: ما اومدیم
کلی خوراکی گرفته بودن
جیهوپ: احتمالا رفتین کل فروشگاه رو خریدین؟
هیونجین: چمیدونم از سئونگ هو و چان بپرسین، اییی دستم شکست
رفتن همرو گذاشتن اشپزخونه
جین: خب چی میخورین درس کنم واسه شام؟
هیونجین: کیمچی
هانا: دوکبوکی
کوک: کیمباپ
جیمین: رامن
تهیونگ: کورن داگ
جین: همشونو درس میکنم
جین هیونگ رف اشپزخونه یونا و جیهوپ و چان رفتن کمکش کنن ماهم نشستیم گیم بازی رو شرو کردیم
بعد2ساعت شوگا با لباسای خونی از در اومد داخل نامجونم پشتش
هانا: چرا خونیی؟
شوگا: یکم شکنجش کردیم ولی حرف نزد
هانا: خودم باید برم سر وقتش
کوک: تا وقتی خوب بشی
هانا: اییی چقد گیر میدین من خوبم
جیمین: کوک راس میگه
جین: هوی بچه ها غذا امادس بیاین(چون داخل اشپزخونه بود با داد گف)
همه: باشه
خواستم بلن شم که.....
جین هیونگ میخواس واسم سرم بزنه
هانا: نمیخواممم
جین: وایسا یلحظه بچه
هانا: هیونگ نمیخوام درد داره
جین: به جون خودم درد نداره اگه عین بچه ادم وایسی
سوزنو نزدیک دستم کرد که دستمو بردم عقب
نامجون: خدا از دست اینا من چیکارکنم بچه یدقیقه وایسا
هانا: بابا من نمیخوام سرم بزنم
جیهوپ: مجبوری بزنی که رود خوب شی
دوباره سوزنو نزدیک دستم کرد
هانا: اه
جین: من هنوز نزدم که
کوک اومد سرمو گرف گذاش رو سینش یلظه یاد قبلنا افتادم کوک همیشه اینجوری بغلم میکرد منم محکم میچسبیدم بش کاش میشد برگشت به عقب
هانا: تموم نشد؟
کوک: چرا تمومه
هانا: واقعا پس چرا هیچی حس نکردم؟ 🙁
نامجون و شوگا هیونگ پاشدن
هانا: کجا میرین
شوگا: میریم ببینیم چوی درچه حاله
هانا: منم میام
جین: حق نداری تکون بخوری
هانا: یا میخوام برم
جیمین: تو بشین هروقت خوب شدی اونوقت میری
هانا: ولی...
تهیونگ: راس میگه
ای نزاشتن برم خدااا
هانا: حالا من بشینم اینجا چیکار کنم
جین: به صورت هندسام من نگاه کن(😂)
هممون زدیم زیر خنده
جیمین: فیلم ببینیم یا گیم بزنیم؟
همه: گیم
تهیونگ: جیمین پاشو بریم دسته ها و بازی هارو بیاریم
جیمین: بریممم
جیمین و ته رفتن کع چان و یوناوهیونجین و سئونگ هو اومدن
چان: ما اومدیم
کلی خوراکی گرفته بودن
جیهوپ: احتمالا رفتین کل فروشگاه رو خریدین؟
هیونجین: چمیدونم از سئونگ هو و چان بپرسین، اییی دستم شکست
رفتن همرو گذاشتن اشپزخونه
جین: خب چی میخورین درس کنم واسه شام؟
هیونجین: کیمچی
هانا: دوکبوکی
کوک: کیمباپ
جیمین: رامن
تهیونگ: کورن داگ
جین: همشونو درس میکنم
جین هیونگ رف اشپزخونه یونا و جیهوپ و چان رفتن کمکش کنن ماهم نشستیم گیم بازی رو شرو کردیم
بعد2ساعت شوگا با لباسای خونی از در اومد داخل نامجونم پشتش
هانا: چرا خونیی؟
شوگا: یکم شکنجش کردیم ولی حرف نزد
هانا: خودم باید برم سر وقتش
کوک: تا وقتی خوب بشی
هانا: اییی چقد گیر میدین من خوبم
جیمین: کوک راس میگه
جین: هوی بچه ها غذا امادس بیاین(چون داخل اشپزخونه بود با داد گف)
همه: باشه
خواستم بلن شم که.....
۱۰.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.