پارت ۶
این نه ماه درحال سپری شدن بود
تا اینکه به روزای اخر رسیده بود
تو و تهیونگ از ماه ششم به بعد تمرین
میکردین که وقتی بچه میخواد به دنیا تهیونگ تورو بغل کنه و پرتت کنه تو ماشین ..... دقت کنین که قراره پرتت کنه نکنه فکر کردی شاه دختی چیزی هستی
بله چون ی دختر نیاز نیس لقب پدرش که شاه هست رو بگیره ی دختر از بدر تولد یه ملکه هست
شب حوالی یک بیست سه دقیقه بود
که به شدت گرمت بود عرق میکردی موهات خیس شده بودن به گردنت چسبیده بودن
زیر شکمت تیر های خفیفی میکشید
اما عادی بود مث دفعه های قبل
نیم خیز شدی تهیونگ پشتش به توعه
و خوابیده
(یه دختر و پسر میتونن کنار هم بخوابن همه پسرا که بد و هیز نیستن که)
حس کردی تهیونگ داره تکون میخوره و دماغشو میکشه
ا/ت: نکنه داره گریه
دستتو خواستی ب سمتش دراز کنی
اما حس کردی یکی با چاقو زیر شکمت رو پاره کرد..... اون موقع بود که فریادت تا اسمون ها پر کشید
طوری که مرغ های اسمون هم به حالت گریه میکردن
(حالا بزار یکم پیاز داغشو زیاد کنیم)
تهیونگ بدبخت مث جن زده ها به سمتت برگشت
تهیونگ:وقتشه؟ یعنی واقن وقتش رسیده
تهیونگ سریع اماده شد و کلید ماشینو برداشت
از اونجایی که از قبل تمرین کرده بودین سریع سوار ماشین شدیدن
و به بیمارستان رسیدین
دکتر: اقای کیم میخواین بند ناف دخترتونو ببرین؟
تهیونگ: ............البته......چرا که نه
تهیونگ قیچی رو برداشت
ا/ت: مواظب باش ها منو نبری
تهیونگ و دکترا خندیدن
تهیونگ: نترس کور نیستم که
تهیونگ بند ناف دخترتو ..... البته دخترمونو با این تفاوت که تهیونگ نمیدونه رو برید....
پرستار بچه رو داد بغل تهیونگ
تهیونگ: ببین ا/ت بیبی گرلمون به دنیا اومد
ا/ت اوهوم
چن ساعتی گذشت و تو تهیونگ تو اتاق تنها بودین بیبی گرلت که داشت یکی از سینه هاتو میمکید خوابش برد بود
ا/ت تهیونگ..... تو کارتو کردی وظیفتو انجام دادی..... میتونی دیگه بری
تهیونگ: اول میرسونمتون خونه بعد میرم
دو روز از زایمانت گذشت بود و امروز روزی بود که قرار بود برین خونه
ا/ت:اینجا ادرس خونه من نیس تهیونگ
تهیونگ: میدونم
ا/ت:تهیونگ نگو خونه جدید خریدی
تهیونگ:همینکارو کردم
از ماشین پیاده شدین و وارد خونه شدین
ا/ت: اوه مای گاد
تهیونگ به زیبا ترین شکل خونه رو تزیین کرده بود
تهیونگ: اول بچه رو بزار اتاقش بعد بیا خونه رو بگرد همین کارو کردی
تا اینکه به روزای اخر رسیده بود
تو و تهیونگ از ماه ششم به بعد تمرین
میکردین که وقتی بچه میخواد به دنیا تهیونگ تورو بغل کنه و پرتت کنه تو ماشین ..... دقت کنین که قراره پرتت کنه نکنه فکر کردی شاه دختی چیزی هستی
بله چون ی دختر نیاز نیس لقب پدرش که شاه هست رو بگیره ی دختر از بدر تولد یه ملکه هست
شب حوالی یک بیست سه دقیقه بود
که به شدت گرمت بود عرق میکردی موهات خیس شده بودن به گردنت چسبیده بودن
زیر شکمت تیر های خفیفی میکشید
اما عادی بود مث دفعه های قبل
نیم خیز شدی تهیونگ پشتش به توعه
و خوابیده
(یه دختر و پسر میتونن کنار هم بخوابن همه پسرا که بد و هیز نیستن که)
حس کردی تهیونگ داره تکون میخوره و دماغشو میکشه
ا/ت: نکنه داره گریه
دستتو خواستی ب سمتش دراز کنی
اما حس کردی یکی با چاقو زیر شکمت رو پاره کرد..... اون موقع بود که فریادت تا اسمون ها پر کشید
طوری که مرغ های اسمون هم به حالت گریه میکردن
(حالا بزار یکم پیاز داغشو زیاد کنیم)
تهیونگ بدبخت مث جن زده ها به سمتت برگشت
تهیونگ:وقتشه؟ یعنی واقن وقتش رسیده
تهیونگ سریع اماده شد و کلید ماشینو برداشت
از اونجایی که از قبل تمرین کرده بودین سریع سوار ماشین شدیدن
و به بیمارستان رسیدین
دکتر: اقای کیم میخواین بند ناف دخترتونو ببرین؟
تهیونگ: ............البته......چرا که نه
تهیونگ قیچی رو برداشت
ا/ت: مواظب باش ها منو نبری
تهیونگ و دکترا خندیدن
تهیونگ: نترس کور نیستم که
تهیونگ بند ناف دخترتو ..... البته دخترمونو با این تفاوت که تهیونگ نمیدونه رو برید....
پرستار بچه رو داد بغل تهیونگ
تهیونگ: ببین ا/ت بیبی گرلمون به دنیا اومد
ا/ت اوهوم
چن ساعتی گذشت و تو تهیونگ تو اتاق تنها بودین بیبی گرلت که داشت یکی از سینه هاتو میمکید خوابش برد بود
ا/ت تهیونگ..... تو کارتو کردی وظیفتو انجام دادی..... میتونی دیگه بری
تهیونگ: اول میرسونمتون خونه بعد میرم
دو روز از زایمانت گذشت بود و امروز روزی بود که قرار بود برین خونه
ا/ت:اینجا ادرس خونه من نیس تهیونگ
تهیونگ: میدونم
ا/ت:تهیونگ نگو خونه جدید خریدی
تهیونگ:همینکارو کردم
از ماشین پیاده شدین و وارد خونه شدین
ا/ت: اوه مای گاد
تهیونگ به زیبا ترین شکل خونه رو تزیین کرده بود
تهیونگ: اول بچه رو بزار اتاقش بعد بیا خونه رو بگرد همین کارو کردی
۱۵.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.