داستانکهایپندآموز

#داستانکهای_پندآموز

🍃🌺اگر خدا هست پس .....؟


مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خداصورت گرفت .

🤨آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد

🙄مشتری پرسید :چرا؟

🤨آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی .مگر میشود با وجود خدای مهربان

اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟

😐مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت .به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد

🧐مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به

آرایشگر گفت :می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند!!!!!!!!!!!

🤔مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟من اینجاهستم و همین الان موهای تو رامرتب کردم!!!!!

😤مشتری با اعتراض گفت :پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند

😑آرایشگر گفت :"آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند

👏⁦☝️⁩مشتری گفت دقیقا همین است

🛑خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند!

برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد

🍃🌺🍃🌺
دیدگاه ها (۳)

بعضی از رفاقتها مثل پیازه💞لایه هاش بهم چسپیده💞هرکی بخواد بین...

حکایت خدا تو زندگی های ما ، حکایت چراغ اضطراری خونه هاست.وقت...

⁦☺️⁩شاد بودن چیزیه که بایدخودت به زندگی اضافه کنی .بقیه نمی ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط