★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 1
سلام من می سون هستم یه دختر ۱۹ ساله دارم تو خونه دنبال کار میگشتم که تصمیم گرفتم دکتر پشم
خونم کوچیک بود محل کارمم دور بود خیلی خیلی دور بود محل کارم تو "ترکیه" بود اما خداروشکر ترکی بلد بودم چون از زمان بچگی کلاس زبان ترکیه میرفتم
خلاصه رفتم وسایلم رو جمع کنم برم ترکیه
رفتم سوار هواپیما شدم
"ریـــــســــیــــد تــــــرکــــــیــــــه"
رسیدم ترکیه خونه پیدا کردم و رفتم تو خونه
رفتم محل کارم خیلی جای بزرگی بود
مدیر اصلی بیمارستان رو دیدم بهم گفت 👇🏻
جیهوپ: سلام
می سون: سلام
جیهوپ: شما خانم می سون هستید
می سون: بله خودمم
جیهوپ: اسمم منم جیهوپه
می سون: خوشبختم 🫱🏽🫲🏻
جیهوپ: منم 🫱🏽🫲🏻
می سون: کار من از کی شروع میشه
جیهوپ: از فردا
می سون: اها
جیهوپ: بیاید جاهای بیمارستان رو نشونتون بدم
می سون: چشم
همجا رو دیدم که یکیو دیدم شبیح دوستم یعنی "مینا" دوست دوران دبیرستان بود صورتشو چرخوند و دیدم اون مینا عه بهش گفتم👇🏻
می سون: مینا!!!!!
مینا: می سون (همو بغل کردیم)
می سون: خیلی دلم برات تنگ شده بود
مینا: منم
می سون: تو اینجا کار میکنی
مینا: اره کارم از فردا شروع میشه
می سون: منم
مینا: مدیر اصلی این بیمارستان کیه
می سون: جیهوپ
جیهوپ: من اینجام
مینا: اوه سلام
جیهوپ: سلام،از فردا کار شروع میشه
می سون: بله
مینا: اها چشم
یهو یکی اومد از پشت چشم جیهوپ رو گرفت بهمون گفت هیشش که جیهوپ گفت👇🏻
جیهوپ: تو کی هستی؟
جونگکوک: بنظرت؟
جیهوپ: رفیق توییی (خوشحال)
جونگکوک: اره (همو بغل کردن)
جیهوپ: جونگکوک ایشون خانم مینا هستن و ایشون خانم می سون
مینا: خوشبختم
جونگکوک: منم
می سون: خوشبختم
جونگکوک: منم
★دوستان من چند تا کار دارم اونارو انجام بدم میام پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #داستان
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 1
سلام من می سون هستم یه دختر ۱۹ ساله دارم تو خونه دنبال کار میگشتم که تصمیم گرفتم دکتر پشم
خونم کوچیک بود محل کارمم دور بود خیلی خیلی دور بود محل کارم تو "ترکیه" بود اما خداروشکر ترکی بلد بودم چون از زمان بچگی کلاس زبان ترکیه میرفتم
خلاصه رفتم وسایلم رو جمع کنم برم ترکیه
رفتم سوار هواپیما شدم
"ریـــــســــیــــد تــــــرکــــــیــــــه"
رسیدم ترکیه خونه پیدا کردم و رفتم تو خونه
رفتم محل کارم خیلی جای بزرگی بود
مدیر اصلی بیمارستان رو دیدم بهم گفت 👇🏻
جیهوپ: سلام
می سون: سلام
جیهوپ: شما خانم می سون هستید
می سون: بله خودمم
جیهوپ: اسمم منم جیهوپه
می سون: خوشبختم 🫱🏽🫲🏻
جیهوپ: منم 🫱🏽🫲🏻
می سون: کار من از کی شروع میشه
جیهوپ: از فردا
می سون: اها
جیهوپ: بیاید جاهای بیمارستان رو نشونتون بدم
می سون: چشم
همجا رو دیدم که یکیو دیدم شبیح دوستم یعنی "مینا" دوست دوران دبیرستان بود صورتشو چرخوند و دیدم اون مینا عه بهش گفتم👇🏻
می سون: مینا!!!!!
مینا: می سون (همو بغل کردیم)
می سون: خیلی دلم برات تنگ شده بود
مینا: منم
می سون: تو اینجا کار میکنی
مینا: اره کارم از فردا شروع میشه
می سون: منم
مینا: مدیر اصلی این بیمارستان کیه
می سون: جیهوپ
جیهوپ: من اینجام
مینا: اوه سلام
جیهوپ: سلام،از فردا کار شروع میشه
می سون: بله
مینا: اها چشم
یهو یکی اومد از پشت چشم جیهوپ رو گرفت بهمون گفت هیشش که جیهوپ گفت👇🏻
جیهوپ: تو کی هستی؟
جونگکوک: بنظرت؟
جیهوپ: رفیق توییی (خوشحال)
جونگکوک: اره (همو بغل کردن)
جیهوپ: جونگکوک ایشون خانم مینا هستن و ایشون خانم می سون
مینا: خوشبختم
جونگکوک: منم
می سون: خوشبختم
جونگکوک: منم
★دوستان من چند تا کار دارم اونارو انجام بدم میام پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #داستان
۹.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.