دختری از جنس جاسوس(پارت54)
دامیان:یاخدا
و در رو بست
انیا در رو باز کرد
انیا:دامیان برا چی در رو باز کردی بستی
دامیان که جلو چشماش رو گرفته بود گفت…
دامیان:اخه…
انیا:ما که لباسمون بد نبود شلوارک و کراپ
دامیان:اخیش
و دستش رو از جلوی چشماش برداشت
انیا:دامیان داری منحرف میشیا
دامیان:نه خیر
دامیان:راستی داشتی درباره ی الکس چی میگفتی
انیا:تو که گوش کردی حداقل خمش رو گوش میکردی
دامیان:اها میخواستی بگی الکس رو خیلی دوس داری
انیا:چی میگی گفتم الکسم پسره خوبیه ولی دامیان یه چیز دیگس
دامیان:جدی؟
انیا:از هرکی اونجا باهام بود بپرس
مگی:راس میگه گفت دامیان یه چیز دیگس
بکی:اره گفت الکس پسره خوبیه ولی دامیان یه چیز دیگس
دامیان:اها ببخشید تهمت زدم
انیا:عیب نداره
(سرکلاس)
معلم:شما شیش تا باید جا به جا بشید
کل اکیپ:نههههههه
معلم:اخه شیش نفر جا دادید روی یه میز چهار نفره
دامیان:ما مشکلی نداریم
انیا:اره
بکی:حق با اونه
دنیل:راس میگه
مگی:ما جامون راحته
لوکا:ما خوبیم
جولیا:دیگه باید دامیان رو تو این سه ماه مال خودم کنم وگرنه مدرسه ها تموم بشه کارم سخت تر میشه(اروم)
(بعد کلاس تو راه خوابگاه)
انیا:دامیان میگم ما که دیگه بچه نیستیم چطوره مکس و باند رو ببریم ازاد کنیم
دامیان:راس میگی بکی توعم میای
بکی:نه من سگم رو دادم دختر داییم
دامیان:اها پس ما میریم سگامون رو ازاد میکنیم میایم
انیا و دامیان اول رفتن خونه دامیان اینا مکس رو برداشتن و بعد رفتن خونه ی انیا اینا و باند برداشتن(ایکو از سگ خوشش نمیاد)و رفتن تا سگها رو ازاد کنن
دامیان:مکس برو چند وقت یه بار بهتون سر میزنیم
انیا داشت باند رو ازاد میکرد که یهو ذهن رو خوند
ذهن باند:دامیان جلوی انیا زانو میزنه(اینده رو دیده)
انیا:پس بقیش
ذهن باند:بقیش رو نمیدونم
ذهن مکس:دامیان میخوام برای اخرین بار بغلت کنم
انیا:دامیان مکس میخواد بغلت کنه
بعد از خدافظی با سگاشون رفتن خوابگاه
و در رو بست
انیا در رو باز کرد
انیا:دامیان برا چی در رو باز کردی بستی
دامیان که جلو چشماش رو گرفته بود گفت…
دامیان:اخه…
انیا:ما که لباسمون بد نبود شلوارک و کراپ
دامیان:اخیش
و دستش رو از جلوی چشماش برداشت
انیا:دامیان داری منحرف میشیا
دامیان:نه خیر
دامیان:راستی داشتی درباره ی الکس چی میگفتی
انیا:تو که گوش کردی حداقل خمش رو گوش میکردی
دامیان:اها میخواستی بگی الکس رو خیلی دوس داری
انیا:چی میگی گفتم الکسم پسره خوبیه ولی دامیان یه چیز دیگس
دامیان:جدی؟
انیا:از هرکی اونجا باهام بود بپرس
مگی:راس میگه گفت دامیان یه چیز دیگس
بکی:اره گفت الکس پسره خوبیه ولی دامیان یه چیز دیگس
دامیان:اها ببخشید تهمت زدم
انیا:عیب نداره
(سرکلاس)
معلم:شما شیش تا باید جا به جا بشید
کل اکیپ:نههههههه
معلم:اخه شیش نفر جا دادید روی یه میز چهار نفره
دامیان:ما مشکلی نداریم
انیا:اره
بکی:حق با اونه
دنیل:راس میگه
مگی:ما جامون راحته
لوکا:ما خوبیم
جولیا:دیگه باید دامیان رو تو این سه ماه مال خودم کنم وگرنه مدرسه ها تموم بشه کارم سخت تر میشه(اروم)
(بعد کلاس تو راه خوابگاه)
انیا:دامیان میگم ما که دیگه بچه نیستیم چطوره مکس و باند رو ببریم ازاد کنیم
دامیان:راس میگی بکی توعم میای
بکی:نه من سگم رو دادم دختر داییم
دامیان:اها پس ما میریم سگامون رو ازاد میکنیم میایم
انیا و دامیان اول رفتن خونه دامیان اینا مکس رو برداشتن و بعد رفتن خونه ی انیا اینا و باند برداشتن(ایکو از سگ خوشش نمیاد)و رفتن تا سگها رو ازاد کنن
دامیان:مکس برو چند وقت یه بار بهتون سر میزنیم
انیا داشت باند رو ازاد میکرد که یهو ذهن رو خوند
ذهن باند:دامیان جلوی انیا زانو میزنه(اینده رو دیده)
انیا:پس بقیش
ذهن باند:بقیش رو نمیدونم
ذهن مکس:دامیان میخوام برای اخرین بار بغلت کنم
انیا:دامیان مکس میخواد بغلت کنه
بعد از خدافظی با سگاشون رفتن خوابگاه
۴.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.