"پرش زمانی یک ماه بعد"
"پرش زمانی یک ماه بعد"
"الان یک ماهی میشه که هر غذایی رو نمیتونم بخورم...ته و کوک هم خیلی میگن برم دکتر..پس الان تو راهم و دارم میرم!"
"ویو تو اتاق دکتر بعد از چک کردن..."
دکتر: تبریک میگم مامانی...(لبخند)
ته: چی؟مامانی؟؟؟حرف دهنتو بفهم مردک عوضی
کوک: مثلا دکتری بی نا...
ا.ت: ته..کوک...ساکت باشید(عصبی)
دکتر: آقایون چتونه؟؟فقط میخواستم پدر شدن شما و مادر شدن ایشون رو تبریک بگم...
ا.ت: و...واقعا آقای دکتر؟؟؟وای من...من نمیدونم چی بگم(بغض)
دکتر: بله درسته...شما الان یه نی نی کوچولو دارید...پس باید تغذیه سالم و مقوی داشته باشید و کارهای سنگین انجام ندید...
کوک: چشم حتما بابت حرف هامون عذر میخوایم..فعلا(دست ا.ت رو گرفتن و سریع اومدن بیرون)
"رفتن بیرون و ته و کوک ایستادن و همدیگه رو بغل کردن و میپریدن رو هوا..."
کوک: هوراااا...بابا شدممم
ته: منم شدمممم
کوک: چه حس خوبیهههه
ته: خیلی خوبههههه...فدای نی نی کوچولومون بشممم
ا.ت: کافیه دیگه...هنوز به دنیا نیومده منو فراموش کردین.. به دنیا بیاد چی!(عصبی,کیوت)
ته: مامانی حسودی کردنهه
کوک: مامانی حسود!
ا.ت: اصن بچه ی خودمه!(برگشت سمت مخالف ته و کوک)
ا.ت: بخاطرش هم کلی درد کشیدم...مگه نه مامانی؟!
کوک: حسود کوچولوی من...کمرمون به فا*ک رفت تا این کوچولو رو بسازیم.
ا.ت: اوف...بیاین بریم خونه!!!
ته: باید با اعضا یک دورهمی کوچیک بگیریم و بهشون بگیم(ذوق)
کوک: درسته...من به جین هیونگ خبر میدم(ذوق)
ا.ت: منم وسیله هارو آماده میک...
ته: نخیر...دکتر گفت کاری انجام ندی بیبی!
"ویو شب اعضا هم اومدن.."
"اسم دوست ا.ت رو یادم نیست...میزارم میرا"
شوگا: گفتین امشب شب مهمیه...چی شده؟
"هرکی داشت کار خودش و انجام میداد و جواب نداد"
شوگا: میشه یکی بگه این دورهمی به چه مناسبتیه؟(بلند)
جیهوپ: هیونگ چرا اینقدر عجله داری!؟
نامجون: خب واضحه...میخواد بخوابه(پوکر)
شوگا: آفرین نامجون هیونگ..حالا میشه بگید؟
ته: هیونگ یکم صبر کن
کوک: قراره سرایز باشع!
ا.ت: خب...از خودتون پذیرایی کنین قراره خبر مهمی بشنوید
جین: این چه خبر مهمیه که انقدر براش خوشحالی؟
ته: خب حتما مهمه دیگه...
نامجون: هوم...مشتاقیم آقای کیم و جئون!
"چند ساعت بعد..بعد از کلی گپ زدن"
ا.ت: خببب...قراره این خبر مهم رو اعلام کنم...
جیهوپ: بگو دیگ جون به لبم کردی
جین: درست غذا نخوردم از کنجکاوی
شوگا: خیلی خستم...د بگو دیگههه
جیمین: ا.ت زود باششش
نامجون: اروم باشین پسرا...صبر کنید
ته: خب راستش
کوک: ا.ت...
ا.ت: من...حاملممم(کلمه دوم رو بلند گفت)
میرا: *جیغ*
جین: یا خداااا...چییی؟؟؟؟
نامجون:من درست شنیدم؟؟؟
جیهوپ: *جیغ*وایییییی دارم عمو میشممممم...من عاشق بچه هامممم
جیمین: تبریک میگم...این عالیهههه(خنده)دیگه وقتشه منم دست به کار بشم(زیر لب)
"الان یک ماهی میشه که هر غذایی رو نمیتونم بخورم...ته و کوک هم خیلی میگن برم دکتر..پس الان تو راهم و دارم میرم!"
"ویو تو اتاق دکتر بعد از چک کردن..."
دکتر: تبریک میگم مامانی...(لبخند)
ته: چی؟مامانی؟؟؟حرف دهنتو بفهم مردک عوضی
کوک: مثلا دکتری بی نا...
ا.ت: ته..کوک...ساکت باشید(عصبی)
دکتر: آقایون چتونه؟؟فقط میخواستم پدر شدن شما و مادر شدن ایشون رو تبریک بگم...
ا.ت: و...واقعا آقای دکتر؟؟؟وای من...من نمیدونم چی بگم(بغض)
دکتر: بله درسته...شما الان یه نی نی کوچولو دارید...پس باید تغذیه سالم و مقوی داشته باشید و کارهای سنگین انجام ندید...
کوک: چشم حتما بابت حرف هامون عذر میخوایم..فعلا(دست ا.ت رو گرفتن و سریع اومدن بیرون)
"رفتن بیرون و ته و کوک ایستادن و همدیگه رو بغل کردن و میپریدن رو هوا..."
کوک: هوراااا...بابا شدممم
ته: منم شدمممم
کوک: چه حس خوبیهههه
ته: خیلی خوبههههه...فدای نی نی کوچولومون بشممم
ا.ت: کافیه دیگه...هنوز به دنیا نیومده منو فراموش کردین.. به دنیا بیاد چی!(عصبی,کیوت)
ته: مامانی حسودی کردنهه
کوک: مامانی حسود!
ا.ت: اصن بچه ی خودمه!(برگشت سمت مخالف ته و کوک)
ا.ت: بخاطرش هم کلی درد کشیدم...مگه نه مامانی؟!
کوک: حسود کوچولوی من...کمرمون به فا*ک رفت تا این کوچولو رو بسازیم.
ا.ت: اوف...بیاین بریم خونه!!!
ته: باید با اعضا یک دورهمی کوچیک بگیریم و بهشون بگیم(ذوق)
کوک: درسته...من به جین هیونگ خبر میدم(ذوق)
ا.ت: منم وسیله هارو آماده میک...
ته: نخیر...دکتر گفت کاری انجام ندی بیبی!
"ویو شب اعضا هم اومدن.."
"اسم دوست ا.ت رو یادم نیست...میزارم میرا"
شوگا: گفتین امشب شب مهمیه...چی شده؟
"هرکی داشت کار خودش و انجام میداد و جواب نداد"
شوگا: میشه یکی بگه این دورهمی به چه مناسبتیه؟(بلند)
جیهوپ: هیونگ چرا اینقدر عجله داری!؟
نامجون: خب واضحه...میخواد بخوابه(پوکر)
شوگا: آفرین نامجون هیونگ..حالا میشه بگید؟
ته: هیونگ یکم صبر کن
کوک: قراره سرایز باشع!
ا.ت: خب...از خودتون پذیرایی کنین قراره خبر مهمی بشنوید
جین: این چه خبر مهمیه که انقدر براش خوشحالی؟
ته: خب حتما مهمه دیگه...
نامجون: هوم...مشتاقیم آقای کیم و جئون!
"چند ساعت بعد..بعد از کلی گپ زدن"
ا.ت: خببب...قراره این خبر مهم رو اعلام کنم...
جیهوپ: بگو دیگ جون به لبم کردی
جین: درست غذا نخوردم از کنجکاوی
شوگا: خیلی خستم...د بگو دیگههه
جیمین: ا.ت زود باششش
نامجون: اروم باشین پسرا...صبر کنید
ته: خب راستش
کوک: ا.ت...
ا.ت: من...حاملممم(کلمه دوم رو بلند گفت)
میرا: *جیغ*
جین: یا خداااا...چییی؟؟؟؟
نامجون:من درست شنیدم؟؟؟
جیهوپ: *جیغ*وایییییی دارم عمو میشممممم...من عاشق بچه هامممم
جیمین: تبریک میگم...این عالیهههه(خنده)دیگه وقتشه منم دست به کار بشم(زیر لب)
۱۵.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۳