پارت12

پارت12
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بعد چن دیقه حرف زدن رفت شمارشم داد گفت کار داشتی بزنگ(نویسنده:دایان از تو انتظارنداشتم همینجوری به دخترا شماره بدی خجالت بکش مردددد🗿💔😂😂)
بعد یه نیم ساعت فک کنم ارام اومد یه چیز خریده بود بخوریم منم پاشدم لباسمو پوشیدم و موهامو درست کردم داروهایی که دکتر گفته بودم خریدیم رفتیم خونه غذا ها سرد شده بودن نوشابه هم آرام کسخل نخریده بود غذا رو گذاشت تو فر تا یکم گرم شن و رفت نوشابه بگیرع منم رفتم یه دوش 5دیقه ای گرفتم یه دامن کوتاه سفید با گلای سبز روش پوشیدم گلا رو آرام برام رو دامن دوخته بود گل دوزی بلده...
یع شومیز سفیدن پوشیدم که رو استیناش ارام با سبز گل دوخته بود..
موهامو گوجیی کردم و چتریامو تمیز رو صورتم ریختم
رفتم پایین و دیدم فر خاموشه و از حیاط صدا میاد لابد آرام اومده
رفتم دیدم زیر یه درخت گوشیه حیاطش یه چی پهن کرده و غذا اینا رو چیده
منو آرام به فضایی سبز خیلی علاقه داریم
و حیاط خونه دوتامون شبی جنگله😂💔
نشستیم و شورع کردیم بع خوردن
بعد جمع کردن وسیله ها نشستیم و حرف میزدیم هوا خیلی خوب بود حیاطم که ماشاالله جنگل امازون 😂😂✨✨
باد سرد میومد اصلن عالیی
یعنی وایبببببب>>>>
من کرمم گرفت و پاشدم ابو باز کردم و گرفتم رو آرام
این خره هم اب اون ترفو باز کرد و مثل
بچه ها با اب افتادیم به جون هم و جیغ میزدیم😂😂