part 10
part 10
هردو چرخیدند سمت صدا...
مرد خوش آمدی گفت ولی هه این همینطور به مرد نگاه میکرد...
- سری فقط برو.
با صدای مرد به خودش اومد لبخندی زد و رفت جلو : پدر جان از دیدن دوبارتون بسیار خرسندم.
مرد هم لبخندی زد و گفت : فکر نمیکردم اینجا ببینمت. اینجا چیکار میکردی؟
- خب راستش اومدم اینجا با جیمین بریم.
- امروز مرخصی داشتی؟
- بله پدر جان.
جیمین اومد و باهم صحبت کردن و هرسه به سمت خونه راه افتادن.
(حوصله ندارم بنویسم خودتون تصور کنین چه حرفایی زدن)
ناهارشون رو که خوردن چانگمین (پدر جیمین) رفت و باز هم اون دو تنها شدن.
هه این میز رو جمع کرد و رفت توی اتاق.
روی تخت دراز کشید و تا خواست بخوابه جیمین درو باز کرد : پاشو فیلم ببینیم.
- مگه فردا سرکار نمیری؟
- نه بخاطر تو مرخصی گرفتم حالا پاشو بیا به اتاق من.
- بخاطر من؟!
- راستش فردا تمام خانوادم میان برای همین.
هه این حرفی نزد و پشت سر جیمین راه افتاد.
بعد از دو ساعت فیلم تموم شد... جیمین به صورت هه این نگاه کرد و دید که خوابه.
تلویزیون رو خاموش کرد و کنارش گرفت خوابید...
خب اینم یک پارت دیگه
چون فردا امتحان ندارم گزاشتم
هردو چرخیدند سمت صدا...
مرد خوش آمدی گفت ولی هه این همینطور به مرد نگاه میکرد...
- سری فقط برو.
با صدای مرد به خودش اومد لبخندی زد و رفت جلو : پدر جان از دیدن دوبارتون بسیار خرسندم.
مرد هم لبخندی زد و گفت : فکر نمیکردم اینجا ببینمت. اینجا چیکار میکردی؟
- خب راستش اومدم اینجا با جیمین بریم.
- امروز مرخصی داشتی؟
- بله پدر جان.
جیمین اومد و باهم صحبت کردن و هرسه به سمت خونه راه افتادن.
(حوصله ندارم بنویسم خودتون تصور کنین چه حرفایی زدن)
ناهارشون رو که خوردن چانگمین (پدر جیمین) رفت و باز هم اون دو تنها شدن.
هه این میز رو جمع کرد و رفت توی اتاق.
روی تخت دراز کشید و تا خواست بخوابه جیمین درو باز کرد : پاشو فیلم ببینیم.
- مگه فردا سرکار نمیری؟
- نه بخاطر تو مرخصی گرفتم حالا پاشو بیا به اتاق من.
- بخاطر من؟!
- راستش فردا تمام خانوادم میان برای همین.
هه این حرفی نزد و پشت سر جیمین راه افتاد.
بعد از دو ساعت فیلم تموم شد... جیمین به صورت هه این نگاه کرد و دید که خوابه.
تلویزیون رو خاموش کرد و کنارش گرفت خوابید...
خب اینم یک پارت دیگه
چون فردا امتحان ندارم گزاشتم
۱.۲k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.