✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎¹⁷

+خوشت اومده(پوزخند)
_ها.....نه چیزه.....
+چیزه
_میخواستم ببینم واقعیه یا نه
+مگه پیرسینگ علکی هم داریم(خنده)
خواستم بحث و عوض کنم
_تو اینجا چیکار میکنی
+چیزه دیشب برات قرص آوردم تب داشتی بعدش خوابم میومد و سردم بود دیگه نفهمیدم خوابم برد
_خب دیگه باید بریم شرکت
+توهم میخوای بیای
_آره نیام
+آخه تو سرما خوردی
_بیخیال یه آبریزشه همین
+بهتره بمونی خونه
_منکه از خدامه ولی جواب بابام و کی میده
+بهش میگم حالت خوب نبود
خلاصه من موندم خونه و کلی کار کردم و فیلم دیدم انگار نه انگار که مریض بود چقد حال داد ساعت نزدیکای ۶ بود که جونگ کوک اومد
_سلام چقد زود اومدی چیزی شده
+نه نگران بودم
_نگران من؟
+...........................
وای باورم نمیشه یعنی واقعا نگرانم شده بود الان چرا ذوق کردم؟
در همین فکر بودم که مامان زنگ زدو گفت شب میاد اینجا نگرانمه ولی من میدونم که نگران من نیست میخواد بیاد اینجا سرک بکشه چیکارا میکنیم
+مامانت بود
_آره شب میاد اینجا
همینجوری هر دومون نشسته بودیم که یهو بهم نگاه کردیم و گفتیم
اگه اتاقمون و وسایلمونو ببینن چی(چون اتاق و وسایلشون جداس دیگه)

ببخشید امروز نتونستم این پارت و زود بزارم ولی سعی میکنم شب چند پارت بزارم❤
لایکا بره بالا😘

#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook