عشق اشتباه 39
میبره تو یکی از اتاق ها
و شروع میکنه به بوسیدن ات
و همزمان وقتی داشت می بوسیدش سعی میکرد لباسای اتو در بیاره
ولی ات تقلا میکرد و گریش گرفته بود
که یهو در اتاق باز شد و کوک بود
تا مارو دید گرفت کارن رو تا جایی که میتونست زد و بعدشم داد به چند تا ادم دیگه که اونا بزننش و کوک اومد پیش من
کوک : خوبی
و ات سرشو به علامت نه تکون میده
کوک که به بدنش نگاه میکنه میبینه بعضی از جاهاش پاره شده برای همین کاش رو مینداژه روی ات و اونو بلند میکنه و میبره تو ماشین
کل مدت تو ماشین ات تو بغل کوک بود
ات : من دیگه ازین وضعیت خسته شدم
کوک : از چی عزیزم
ات : چرا همه باید به من دست بزنن
کوک : چون تو مال منی ولی امشب از همه لحاظ برا من میشی
ات : منظورت چیه
کوک : یعنی اینکه امشب قراره تورو مال خودم کنم
ات : چی
کوک : البته الان اینکه دوست داشته باشی بهت دست بزنم یا نه مهمه اگه اذیت میشی بگو اگرم نم..
ات : نه من مشکلی ندارم
که کوک شروع میکنه به بوسیدن ات
.
.
.
چند دیقه بعد رسیدن(ساعت دیگه شده بود ده) ولی خب همچنان داشتن همو میبوسیدن
واسه همین درحال بوسیدن بودن کوک بلندش کرد و اونو برد تو خونه و رفتن تو اتاق خودشون
وقتی رفتن تو اتاق کوک بوسیدنش رو وحشیانه تر کرد و همزمان لباسشم در میاورد
بعد از یه مدت که کوک کاملا بدون لباس بود شروع کرد به بوسیدن گردن ات و در اوردن لباسش
بعد از چند دیقه هر دوتاشون بدون لباس بودن و کوک بعد چند تا مارک گذاشتن روی گردن ات و شروع
به چیز کردن💔چیز 🌚
.
.
.
ویو کوک
از خواب بیدار شده بودم که به ات سر بزنم ببینم حالش خوبه یا نه که دیدم ساعت تازه شده دوازده و ده دیقه بود
به ات نگاه کردم که دیدم اونم داره چشماشو میمالونه
کوک : بیبی درد نداری
که وقتی به ات نگاه میکنه میبینه یکم خون روی رو تختیه و میفهمه که اره
ات : امم نه
کوک : مطمعنی(با تعجب)
ات : خب ... اممم نه
دارم از دل درد میمیرم
کوک : بیا بغلت کنم برم بیرون
و پتو ات رو پس میزنه که ات سریع بلند میشه و روی تخت میشینه و پتو رو سفت دور خودش میپیچونه
کوک : بیبی دیگه نیاز به این کارا نیست منکه بدنتو دیدم
ات : ...
کوک : باشه حالا بهش عادت میکنی بیا بغلم ببرمت حموم
ات : باشه
لطفا حمایت
و شروع میکنه به بوسیدن ات
و همزمان وقتی داشت می بوسیدش سعی میکرد لباسای اتو در بیاره
ولی ات تقلا میکرد و گریش گرفته بود
که یهو در اتاق باز شد و کوک بود
تا مارو دید گرفت کارن رو تا جایی که میتونست زد و بعدشم داد به چند تا ادم دیگه که اونا بزننش و کوک اومد پیش من
کوک : خوبی
و ات سرشو به علامت نه تکون میده
کوک که به بدنش نگاه میکنه میبینه بعضی از جاهاش پاره شده برای همین کاش رو مینداژه روی ات و اونو بلند میکنه و میبره تو ماشین
کل مدت تو ماشین ات تو بغل کوک بود
ات : من دیگه ازین وضعیت خسته شدم
کوک : از چی عزیزم
ات : چرا همه باید به من دست بزنن
کوک : چون تو مال منی ولی امشب از همه لحاظ برا من میشی
ات : منظورت چیه
کوک : یعنی اینکه امشب قراره تورو مال خودم کنم
ات : چی
کوک : البته الان اینکه دوست داشته باشی بهت دست بزنم یا نه مهمه اگه اذیت میشی بگو اگرم نم..
ات : نه من مشکلی ندارم
که کوک شروع میکنه به بوسیدن ات
.
.
.
چند دیقه بعد رسیدن(ساعت دیگه شده بود ده) ولی خب همچنان داشتن همو میبوسیدن
واسه همین درحال بوسیدن بودن کوک بلندش کرد و اونو برد تو خونه و رفتن تو اتاق خودشون
وقتی رفتن تو اتاق کوک بوسیدنش رو وحشیانه تر کرد و همزمان لباسشم در میاورد
بعد از یه مدت که کوک کاملا بدون لباس بود شروع کرد به بوسیدن گردن ات و در اوردن لباسش
بعد از چند دیقه هر دوتاشون بدون لباس بودن و کوک بعد چند تا مارک گذاشتن روی گردن ات و شروع
به چیز کردن💔چیز 🌚
.
.
.
ویو کوک
از خواب بیدار شده بودم که به ات سر بزنم ببینم حالش خوبه یا نه که دیدم ساعت تازه شده دوازده و ده دیقه بود
به ات نگاه کردم که دیدم اونم داره چشماشو میمالونه
کوک : بیبی درد نداری
که وقتی به ات نگاه میکنه میبینه یکم خون روی رو تختیه و میفهمه که اره
ات : امم نه
کوک : مطمعنی(با تعجب)
ات : خب ... اممم نه
دارم از دل درد میمیرم
کوک : بیا بغلت کنم برم بیرون
و پتو ات رو پس میزنه که ات سریع بلند میشه و روی تخت میشینه و پتو رو سفت دور خودش میپیچونه
کوک : بیبی دیگه نیاز به این کارا نیست منکه بدنتو دیدم
ات : ...
کوک : باشه حالا بهش عادت میکنی بیا بغلم ببرمت حموم
ات : باشه
لطفا حمایت
۴.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.