Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
نشستم صبحانمو خوردم و تموم شد
پوریا:حاضر شو بهدیس بریم
بهدیس:چشم
دارا:برنامت چی فرزین؟
فرزین:جهزیه ایلین ک قبلا براش خریده بودم و چیدندم و دوم لوازم خودم ک خریدم اونارو هم چیندم دیگ بریم برای اجاره تالار خرید لباس عروسی اینا
فرزانه:داداش فرزین من امروز با سهراب برم یکجا
فرزین:کجا؟
سهراب:بریم بیرون شهر یک نهار بخوریم بیایم
فرزین:برین
دارا:منم میرم سرکار اخه کیمیا باهام قهر کرده
حاضر شدم ک همگی همزمان از خونه امدیم بیرون،پوریا سوار ماشینش شد من عقب نشستم راه افتادیم من همنجور خیره شده بودم به خیابون ها ک رسیدم به یک خونه بزرگ
پوریا:شکلاتم بیا دم درم
بعد نیم ساعت نرگس امد نشست تو ماشین تا منو دید قیافش درهم شد
نرگس:اینو براچی با خودت اوردی؟
پوریا:همه رفتن دنبال کارهاشون این بدبدخت تو خونه خب تنها بود اوردمش
نرگس:خجالت میکشم با این راه برم
پوریا:خب این پشت سرمون بیاد
نرگس:اه روزمون خراب کردی با اوردنش
بهدیس:خوب نمخوان من میشینم تو ماشین
نرگس:افرین همین خوبه
رسیدن به یک مرکز خرید
پوریا:توماشین میشینی؟
بهدیس:اره شما برین
پوریا:باشع
دوتایشون رفتن منم نشستم تو ماشین و به مردم نگاه میکردم منم دوست داشتم یکروز برم مرکز خرید برای خودم لباس بگیرم
《۳ساعت بعد》
همنجور به بیرون خیره شده بودم ک نرگس پوریا امدن دستشون پر از کیسه هایی خرید بود اوردن گذاشتن پیش من
بهدیس:سلام
پوریا:سلام
نشستن و راه افتادیم سر راه بودیم ک پوریا رفت یک ابیموه فروشی،و منو نرگس تنها بودیم
نرگس:یک چیزی میخواستم بهت بگم
بهدیس:بله بفرمایید؟
نرگس:اگه بفهمم مخ پوریا رو زدی یک جوری جرت میدم ک نفهمی از کجا خوردی اینو یادت باشه تو هم قد و هم اندازه ماها نیستی و نمتونی جای من یا جای کیمیا ایلین بگیری فهمیدی؟
بهدیس:من ک کاری با پسرا ندارم من سرم تو کار خودمه
نرگس:افرین حالا هم برات یک لباس گرفتم برای شب عروسی فرزین ایلین
از جلوی پاش کیسه خرید داد بهم
بهدیس:مرسی چرا اینقدر زحمت کشیدین
نرگس:دورور پوریا نبینمتم باشه
بهدیس:باشه
پوریا امد با سه تا ابیموه
پوریا:این برای ضربان زندگیم نرگس خانوم《هویچ بستنی》و این هم شیرموز برای بهدیس خانوم
بهدیس:مرسی
پوریا نشست و راه افتادیم اول نرگس رو رسوند و بعد رفتیم خونه ک صدای فرزین ایلین میومد رفتیم داخل ک دیدیم نشستند
بهدیس:سلام
ایلین ک اصلا جوابمو نداد
فرزین:سلام
نشستم صبحانمو خوردم و تموم شد
پوریا:حاضر شو بهدیس بریم
بهدیس:چشم
دارا:برنامت چی فرزین؟
فرزین:جهزیه ایلین ک قبلا براش خریده بودم و چیدندم و دوم لوازم خودم ک خریدم اونارو هم چیندم دیگ بریم برای اجاره تالار خرید لباس عروسی اینا
فرزانه:داداش فرزین من امروز با سهراب برم یکجا
فرزین:کجا؟
سهراب:بریم بیرون شهر یک نهار بخوریم بیایم
فرزین:برین
دارا:منم میرم سرکار اخه کیمیا باهام قهر کرده
حاضر شدم ک همگی همزمان از خونه امدیم بیرون،پوریا سوار ماشینش شد من عقب نشستم راه افتادیم من همنجور خیره شده بودم به خیابون ها ک رسیدم به یک خونه بزرگ
پوریا:شکلاتم بیا دم درم
بعد نیم ساعت نرگس امد نشست تو ماشین تا منو دید قیافش درهم شد
نرگس:اینو براچی با خودت اوردی؟
پوریا:همه رفتن دنبال کارهاشون این بدبدخت تو خونه خب تنها بود اوردمش
نرگس:خجالت میکشم با این راه برم
پوریا:خب این پشت سرمون بیاد
نرگس:اه روزمون خراب کردی با اوردنش
بهدیس:خوب نمخوان من میشینم تو ماشین
نرگس:افرین همین خوبه
رسیدن به یک مرکز خرید
پوریا:توماشین میشینی؟
بهدیس:اره شما برین
پوریا:باشع
دوتایشون رفتن منم نشستم تو ماشین و به مردم نگاه میکردم منم دوست داشتم یکروز برم مرکز خرید برای خودم لباس بگیرم
《۳ساعت بعد》
همنجور به بیرون خیره شده بودم ک نرگس پوریا امدن دستشون پر از کیسه هایی خرید بود اوردن گذاشتن پیش من
بهدیس:سلام
پوریا:سلام
نشستن و راه افتادیم سر راه بودیم ک پوریا رفت یک ابیموه فروشی،و منو نرگس تنها بودیم
نرگس:یک چیزی میخواستم بهت بگم
بهدیس:بله بفرمایید؟
نرگس:اگه بفهمم مخ پوریا رو زدی یک جوری جرت میدم ک نفهمی از کجا خوردی اینو یادت باشه تو هم قد و هم اندازه ماها نیستی و نمتونی جای من یا جای کیمیا ایلین بگیری فهمیدی؟
بهدیس:من ک کاری با پسرا ندارم من سرم تو کار خودمه
نرگس:افرین حالا هم برات یک لباس گرفتم برای شب عروسی فرزین ایلین
از جلوی پاش کیسه خرید داد بهم
بهدیس:مرسی چرا اینقدر زحمت کشیدین
نرگس:دورور پوریا نبینمتم باشه
بهدیس:باشه
پوریا امد با سه تا ابیموه
پوریا:این برای ضربان زندگیم نرگس خانوم《هویچ بستنی》و این هم شیرموز برای بهدیس خانوم
بهدیس:مرسی
پوریا نشست و راه افتادیم اول نرگس رو رسوند و بعد رفتیم خونه ک صدای فرزین ایلین میومد رفتیم داخل ک دیدیم نشستند
بهدیس:سلام
ایلین ک اصلا جوابمو نداد
فرزین:سلام
۵.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.